در قسمت جدید "چگونه اژهایانتان را آموزش دهید"، هیککاپ و بی دندون وارد ماجراجویی جدید و هیجانی میشوند و پا به دنیای جدیدی از اژدهاها میگذارند که خطرات و عواقب خود را به دنبال دارد...
برای من یکی از جذاب ترین شخصیت های انیمیشنی در یک دهه اخیر، اژدهای سیاه رنگ با چشمهای بامزه اش یعنی " خشم شب " بوده است که در تقریباً یک دهه پیش در قالب فیلم « چگونه اژدهای خود را تربیت کنید » به علاقه مندان سینما عرضه شد و حالا سومین و احتمالاً آخرین قسمت آن نیز به سینماها آمده. یک دهه از خلق این شخصیت گذشته و تمام بچه های آن فیلم یک دهه بزرگ تر شده و تبدیل به مردان و زنان جوان و جنگجویانی ماهر شده اند، درست مثل ما که یک دهه گذشته با دیدن تلاش آنها برای جنگجو شدن برایشان کف زدیم و امروز باید ماجراجویی آنها را برای نجات مردمان سرزمین شان را نظاره گر باشیم. فکر میکنم با من هم نظر باشید که ما هم در این ده سال پیر شده ایم!
داستان فیلم با جنگجویی های رئیس تازه قبیله یعنی هیکاپ ( با صدای جی باروچل ) آغاز می شود که طی آن موفق به آزاد کردن چندین اژدها می گردد. اما معضل تراکم جمعیت در منطقه که هیکاپ در آن ساکن هست، تصمیم گیری بزرگ در این زمینه را بیش از پیش به یک الزام مبدل می نماید. هیکاپ با رجوع به نشانه هایی که از پدر درگذشته اش به جای مانده، متوجه سرزمینی می شود که ساکنین آن فقط اژدهایان هستند. به نظر می رسد ایده جستجو برای یافتن این سرزمین جالب و مفید باشد اما در سوی دیگر مردی به نام گریمل ( با صدای آبراهام موری ) استخدام می شود تا حشم شب را بدزد اما این مرد جنایتکار ، علاقه ای به زنده نگه داشتن خشم شب ندارد و از اژدها متنفر است.
« دنیای پنهان » در مقایسه با قسمت قبل که جنبه های انسانی و مخصوصاً اهمیت خانواده در آن مورد تاکید قرار گرفته بود، اینبار تاکید بر جنبه های اجتماعی دارد که در چند سال اخیر توجه ویژه ای بر روی آن از سوی سازمان های دولتی و غیر انتفاعی صورت گرفته است. در قسمت قبل هیکاپ مانند بسیاری از نوجوانانی که در آمارهای دنیای واقعی فاقد خانواده هستند و به دنبال گمشده شان می گردند، به دنبال ناشناخته ای بود که در نهایت به یکی از اعضای خانواده اش رسید ( من فکر میکنم که قسمت قبل را دیده باشید اما تا حد امکان از ذکر جزئیاتش خودداری میکنم! ). در سال 2014 این مسئله بسیار مورد توجه کمپانی های انیمیشن سازی بود اما حالا 5 سال گذشته و دغدغه های اجتماعی جدیدی به میان آمده که بخشی از آنها در « چگونه اژدهای خودتان را تربیت کنید : دنیای پنهان » مورد توجه قرار گرفته است.
تراکم و بحران جمعیت یکی از این مسائل است که در کنار مسئله گرم شدن زمان توجهات فراوانی را به خود جلب کرده. بزرگ شدن هیکاپ و لزوم توجه به مسئولیت پذیری از دیگر بخش های پررنگ داستان است که تقریباً کلیت فیلم بر پاشنه آن می چرخد. در این قسمت به مانند دو قسمت گذشته، قرار نیست خشم شب فقط اژدهای خانگی(!) هیکاپ باشد. هیکاپ حالا بزرگ شده و باید رهبری یک جامعه را بر عهده بگیرد و به الزاماتی نیاز دارد که از جمله آن فداکاری و گذشت از برخی داشته های امروزش است. در « دنیای پنهان » به درستی به این مسئله اشاره می شود که برای تغییرات بزرگ باید هزینه هایی پرداخت کرد و گاهی این هزینه ها شامل کنار گذاشتن داشته های مهم زندگی دیروزتان خواهد بود.
در واقع سوال اصلی که در « دنیای پنهان » مطرح می شود این هست که آیا آنها می توانند بدون اژدها باز هم صاحب هویتی باشند و زندگی شان را پیش ببرند؟ آیا به استثمار در آوردن این حیوانات اجازه حق حیات را از آنان گرفته و اجازه تجربه کردن زندگی را از آنان سلب می کند؟ اینها تنها بخشی از مواردی هستند که ما در زندگی روزمره با آن مواجه می شویم. بخشی از آن در سیاست دولتمردان و بخشی در بنیان خانواده شکل می گیرد. « دنیای پنهان » نیز با هوشمندی به این مسائل اشاره می کند و ما را در تنگنای انتخاب قرار می دهد. تنگنای انتخابی که می بایست داشته های گذشته مان که به آن عادت کردیم را حفظ کنیم یا زندگی جدیدمان را پایه گذاری کنیم و اجازه دهیم دیگران هم زندگی خودشان را پیش بگیرند. این مورد به نظرم ارزشمندترین پیامی هست که می توان به نوجوانان و مخاطبین انیمیشن داد تا والدین آنها را برای زندگی فردا آماده نمایند.
جذابیت های تصویری این قصه در قسمت سوم نیز ادامه پیدا کرده است اما شاید ایرادی که بتوانم به آن وارد کنم این هست که این شوخی ها بسیار سطحی تر از قسمت قبل در فیلم به چشم می خورند که می توان گفت حتی باعث شده رده سنی فیلم پائین تر از دو قسمت قبلی باشد! من فکر می کنم کماکان والدین از تماشای این انیمیشن لذت خواهند برد و چیزی نمی تواند جلوی آنها را بگیرد ( همانطور که هیچ چیز نتوانست جلوی من و دوستانم را بگیرد! ) اما در مقام مقایسه، شوخی های این قسمت ساده تر و جمع و جورتر از قسمت قبل هستند.
فکر میکنم « چگونه اژدهای خودتان را تربیت کنید : دنیای پنهان » بتواند یک پایان رضایت بخش برای این سری از داستانها باشد. این قصه در بهترین نقطه ممکن به پایان می رسد و فلسفه زندگی را به مخاطبش انتقال می دهد. باید امیدوار باشیم که هالیوود به این فکر نیفتد که دنیاها را دوباره ادغام کند و از آن چیز جدیدی استخراج کند و به سینما بیاورد! خشم شب و هیکاپ در همین جا قصه شان به پایان می رسد و چه پایان خوب و خوشی هم رقم می خورد؛ البته که مطمئن نیستم اشک تان را در نیاورد!
«نیک فیوری» مدیر سازمان بین المللی S.H.I.E.L.D است که وظیفه این سازمان برقراری آرامش در جهان می باشد. زمانی که فیوری درمیابد که امنیت زمین توسط «لوکی» مورد تهدید قرار گرفته است، به کمک ابرقهرمانانی چون «مرد آهنی»، «هالک شگفت انگیز»، «تور»، «کاپیتان آمریکا»، و «بیوهی سیاه» با او مقابله می کنند، تا جهان را از فاجعه ای بزرگ نجات دهند...
«تونی استارک» که یک مخترع و کارخانه دار میلیاردر است، به وسیله چند نفر دزدیده می شود و آنها او را مجبور می کنند که سلاحی اسرار آمیز بسازد اما به جای آن استارک زره ای آهنین می سازد و به وسیله این زره از چنگشان می گریزد و به آمریکا بر می گردد و تصمیم می گیرد از این زره برای مبارزه با شر استفاده کند.
داستان فیلم قبل از قصه کتاب سه جلدی ارباب حلقهها اتفاق میافتد و نوعی پیشدرآمد بر آن مجموعه فیلم است. داستان حدود 60 سال بین هابیت و یاران حلقه، اولین قسمت سهگانه ارباب حلقهها را دربر میگیرد. بیلبو باگینز شخصیت اصلی داستان برای پیدا کردن یک گنجینه در سفری پرماجرا با گندالف همراه میشود و در نهایت حلقه را پیدا میکند. فیلم اول رویدادهای کتاب هابیت را دربر بگیرد و فیلم دوم در فاصله 80 سال بین آن رمان و اولین کتاب سهگانه حلقه روی دهد ...
دنیای «تونی استارک» ( رابرت داونی جونیر ) توسط یک تروریست نیرومند مشهور به «ماندارین» ( بن کینگزلی ) از هم پاشیده می شود. استارک تصمیم می گیرد دوباره شروع به بازسازی کرده و این رقیب سرسخت را شکست دهد...
استیو راجرز سعی دارد تا وارد نیروهای نظامی آمریکا شود اما تلاشش ناموفق است تا اینکه طی آزمایشی در راستای اهداف محرمانه دولت آمریکا به یک قهرمان تبدیل میشود و …
«تونی استارک» روی یک پروژه برای حفظ صلح کار می کند، اما اوضاع از کنترلش خارج می شود و اکنون گروه انتقام جویان باید «اولتورن»، ساخته ی دست استارک را، از رسیدن به اهداف شریرانه اش باز دارند...
قسمت دوم فیلم ابر قهرمانی « کاپیتان امریکا » که داستان آن در زمان حال و بعد از ماجراهای فیلم « انتقام جویان » می باشد درباره استیو راجرز است در حال تطبیق خود با دنیای امروزی است و این در حالی است که باید خود را آماده نبرد با تهدیدی از دوران گذشته خود کند، ماموری از شوروی سابق به نام سرباز زمستانی...
بعد از اتفاقات انتقامجویان: عصر اولتران دولتهای جهان قانونی را وضع میکنند که طی آن فعالیتهای تمامی ابرقهرمانان کنترل میشوند و آنها بایستی برای دولت کار کنند. کاپیتان آمریکا و مرد آهنی که در مورد این قانون نظرات متفاوتی دارند، مقابل یکدیگر میایستند...
مخترع میلیاردر، «تونی استارک» که اکنون تمام دنیا از زندگی دوگانه او بعنوان «مرد آهنی» خبر دارند، از طرف دولت تحت فشار قرار می گیرد تا تکنلوژی ای که بدست آورده را به ارتش بدهد. استارک که نمی خواهد به این راحتی اختراعش را در اختیار دیگران بگذارد، تصمیم می گیرد به همراه دوستانش در مقابل دشمنانی قدرتمند بایستد.