«مایک سالیوان» برای یکی از سران مافیای امریکا بنام «جان رونی» آدم می کشد. سالیوان رونی را بعنوان یک پدر نمونه، الگوی خود قرار داده است. با این حال وقتی که پسرش او را در حال انجام قتل می بیند، مایک سالیوان تلاش می کند تا جان پسرش را نجات دهد و از سوی دیگر از کسانی که او را به مسیر اشتباه کشاندهاند انتقام بگیرد…
با سلام خدمت همه ی شما فیلم دوستان و کاربران نایت مووی
ضمن تشکر از نایت مووی بابت قرار گیری این فیلم بسیار زیبا.
امروز ما اومدیم تا یکی از اثرات جاودانه سبک مافیایی و جنایی یعنی فیلم جاده ای به سوی تباهی با نام(Road to Perdition) رو مورد نقد و بررسی قرار بدیم طبق عادت های گذشته اول کمی اطلاعات در مورد خود فیلم کسب کنیم و بعد بریم سراغ نقد اون.
فیلم جاده ای به سوی تباهی در سال 2002 و به کارگردانی سم مندز با حضور بازیگران ستاره ای مثل تام هنکس،پل نیومن، دنیل کریگ و... در سبک مافیایی جنایی به اکران در اومد و تونست با دریافت نمره 7.7 از 10 در IMDb و کسب نمره 72 از 100 از سوی منتقدان نمره ی خوبی رو کسب کنه هر چند من معتقد بودم باید جز 250 فیلم برتر IMDb قرار میگرفت ولی خب متاسفانه اینطور نشد. با این حال برنده 1 جایزه اسکار(برای فیلمبرداری) و 2 جایزه بفتا
شد.
خب بریم سراغ کار اصلیمون. شاید اولین و یکی از مهم ترین نکاتی که باید روی اون خیلی بحث شه و فوکوس کرد قسمت جلوه های ویژه و فیلمبرداری اون هست که بسیار بسیار عالی کار شده و در اون صحنه های دراماتیک هیجانی و اکشن و بخصوص مافیایی رو به شیوه حرفه ای و سنجیده ای کار شده ضمن اینکه در بالا هم ذکر شد که برنده 1 اسکار اون هم بخاطر بهترین فیلمبرداری شد(عزیزانی که فیلم رو دیدن میدونن منظورم چیه) برخلاف بسیاری از دیگر فیلم ها که شاید به بخش فیلمبرداری و جلوه های ویژه کم توجه میشه اما تو این فیلم حسابی کار شده به عمل در اومده و واقعا خیلی عالی کار شده
فیلمبرداری طوری هست که باعث میشه شما با کیبورد هی صحنه رو برگردونین و جزئیات اون رو دقیق تر بررسی کنید. همچنین تدوین فیلم که خیلی عالی کار شده و واقعا کسی که تدوین اون رو به عهده داشته یه ادم خوش سلیقه و خوش ساخت و خلاق بود، پس فیلمبردای عالی و تدوین فوق العاده باعث میشه توی فیلم شاهد صحنه های هیجانی زیبا و حواس افرین و ضرباهنگ دقیق تری داشته باشیم از فیلم که خیلی نکته مثبت و میشه گفت قوی ترین نکته مثبت فیلم هست.
نکته بعدی که میشه در موردش صحبت کرد در مورد ژانر اون هست یعنی ژانر مافیایی که بسیار دقیق به عمل اومده و تمام پتانسیل یک داستان مافیایی و هیجان مافیایی رو داره البته این بخش تا حدی زیادی باز هم مدیون بخش تدوین و فیلمبرداری اون هست و اون باعث شده تم مافیایی اون دقیق تر و زیبا تر و جذاب تر به حساب بیاد شاید شما تا الان فیلمای زیادی توی سبک مافیایی دیده باشید اما این فیلم با وجود عناصر مهمی که در بالا به اون اشاره کردم مطمئنا فرق داره با اون فیلما. خب خداروشکر این قسمت هم تونسته قدرت خودش رو توی فیلم نشون بده و ما شاهد یک فیلم زیبای مافیایی هستیم.
توی ادبیات فارسی توی دبیرستان معمولا توی کتاب ما آرایه ای داشتیم به اسم متناقض نما! شاید بعضی ها این کلمه رو شنیده باشن. متناقض نما به دو چیز متضاد و مخالف هم میگن که در کنار هم بیان. اینو گفتیم تا برسیم به نکته ی بعدی فیلم، یعنی وجود عمل تراژدی، تراژدی یعنی خلق یه اثر هنری غم انگیز و هنر کارگردانی اونجاست که این اثر غم انگیز رو زیبا و خیلی لطیف جلوه بدی که خداروشکر این نکته مثبتی که در فیلم هست توسط کارگردان رعایت شده و ما شاهد یک تراژدی غم انگیز و تاسف بار و در عین حال جذاب و زیبا با روند داستانی که کسل کننده نیست و باعث میشه یه پشت، فیلم رو دنبال کنیم و ازش لذت کامل رو ببریم. و خب فن متناقض نما دقیقا چیزی هست که فیلمای ایرانی نداره، بنده توی بخش نظرات یه بار ذکر کردم که فیلمای ایرانی پایان ایرانی هم دارند! و همیشه پایان خوب دارن و همه چی گل و بلبل هست و شاید خیلی وقتا از واقعیت به دور باشه چرا که فیلمای ایرانی فن متناقض نما رو رعایت نمیکنند و پایان ایرانی تبدیل شده به یک ژانر فرعی! :))
و خوشبختانه چیزی که هست اینه که این فیلم دارای پایان ایرانی نیست روند طبیعی و درست خودش رو طی میکنه.
همیشه برای یک منتقد گفتن و پیدا کردن نقاط ضعف یک فیلم از سخترین کار ها بوده واسش. اما خب در نقد و بررسی یک فیلم باید همه جوانب اون رو در نظر گرفت هر فیلمی هر چقدر هم که شاهکار باشه باز هم نقاط ضعف هست حالا این نقاط ضعف میتونن کوچک باشن یا بزرگ که ما در اینجا به اون نقاط ضعف که کم و جزئی هستن میپردازیم و اینو هم بگم که با وجود نقاط ضعف، نقاط مثبت فیلم از قبیل اون عواملی که در بالا خدمتتون ذکر کردم موجب شده نقاط ضعف تا حدی زیادی کمرنگ بشن و خیلی تاثیر آنچنانی روی فیلم نزاره.
اولین نکته منفی از نظر من داستان فیلم هست که اگر بخوایم صادق باشیم، داستان فیلم کمی کلیشه هست و داستان خیلی پیچیده ای نداره، چونکه ما میدونیم داستان عضو مافیایی که از ادم کشتن زیاد خوشش نمیاد و یکی زیر ابشو میزنه و ... شاید بیشتر ما ها با اینجور داستانا اشنا باشیم.
اما بنظر من این باعث شده تا کارگردان و بقیه عوامل فیلم اگر چه توی این بخش کمی کوتاهی دیده میشه اما باز توی بخش های دیگه ای که براتون توی قسمت بالا گفتم تونستن جبران کنن و همین داستانی که خیلی قوی نیست رو بسیار تونستن بهش شاخ و برگ بدن و اون جذاب و مثل یک فیلم قوی اون رو درست کنند.
مورد بعدی برمیگرده به نبود یک چالش داستانی یا پیچش داستانی(نبود یک داستان پیچیده) که اون هم در ارتباط با نقطه ضعف بالا یعنی همون ضعف در داستان هست که در واقع به هم مرتبط هستند و ما شاهد یک پیچیدگی داستانی نبودیم و چالش داستانی در اون نبود. اما خب نمیشه خیلی ایراد گرفت چون با وجود این ضعف های جزئی در عوض در بخش های دیگه خیلی خوب به عمل اومده و عالی کار کرده.
دوستان عزیز امیدوارم نقد بنده تا اندازه مفید بوده باشه و موجب استفاده ی شما به عمل اومده باشه.
حتما حتما این فیلم رو ببینید و از دست ندید. :)
ٌَ♠AW♠
چهار داستان جنایی متفاوت، که در مرکز آنها مردی درشت اندام با چهرهای خشن قرار دارد که به دنبال قاتل معشوقهاش گلدی است، مردی که با پلیس فاسد شهر گناه درگیر میشود و بعد از یک اشتباه وحشتناک تحت تعقیب قرار می گیرد، یک مامور پلیس که جانش را برای محاقظت از یک دختر به خطر می اندازد، و یک قاتل که به دنبال کسب در آمد از راه خودش است.
امریکا. در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۸، نوجوانی به نام «دانی دارکو» (جیک جیلنهال) یک شب توی خواب راه می افتد و از خانه خارج می شود و با خرگوش غول پیکر و زشت رویی به نام «فرانک» (دووال) ملاقات می کند که به او می گوید دنیا۲۸ روز و ۶ ساعت و ۴۲ دقیقه و ۱۲ ثانیه ی دیگر نابود خواهد شد …
یک آدم کش حرفه ای به نام جان ویک که پس از مرگ همسرش از شغل آدم کشی بیرون آمده است، پس از حمله به منزلش و سرقت ماشین و کشتن سگ خانگی او دوباره دست به اسلحه می برد تا برای انتقامی خونین بپاخیزد، جان ویک در این مسیر با یکی از سردسته های خلافکاران و دوست قدیمی اش به نام مارکوس باید مقابله کند و …
نینا سیرز دختری است که همه دوران کودکی و نوجوانی خود را به فراگیری و تمرین رقص باله گذراندهاست. نینا به عنوان یک بالرین حرفهای و ستاره یک شرکت معتبر، در تلاش برای بهدست آوردن نقش اول باله معروف دریاچه قو اثر چایکوفسکی است. اما مدیر شرکت و طراح رقصهای این باله، که در مورد توانایی نینا برای این بازی در دو نقش قوی سفید و معصوم و قوی سیاه اغواگر، مطمئن نیست، قابلیتهای او را زیر سئوال میبرد.
داستان فیلم درباره شکارچی پوستی به نام "هیو گلس" (لئوناردو دیکاپریو) است که در حین شکار مورد حمله ی یک خرس قهوه ای قرار گرفته و دو مرد که در این شکار همراه او بودند، وسایلش را دزدیده و او را نیمه جان رها می کنند؛ او جان سالم به در میبرد و 350 مایل را در طبیعت وحشی می پیماید تا از کسانی که به او خیانت کرده اند، انتقام بگیرد...
عروس آدم کش به راهش برای انتقام گیری از رئیس سابقش «بیل»، ادامه میدهد. دو عضو باقی مانده از گروهی که چهار سال پیش به او خیانت کردند، هدف های جدید او هستند.
یک مامور اف بی آی و یک کاراگاه پلیس بین الملل رد یک تیم شعبده باز را می گیرند. تیمی که در یکی از اجراهایشان به یک بانک دستبرد می زنند و پول این سرقت را بین تماشاچیان پخش می کنند و ...
Ryan Gosling همیشه ساکت است، مگر زمانی که لازم است چیزی بگوید. راننده ای که روزها بدلکار فیلم است و شبها سارقان را از صحنه جرم دور میکند. اینها بخشی از شخصیت پردازی هوشمندانه در سکانسهای ابتدایی فیلم است و در آن مردی تحت فشار را نشان میدهد که در خیابانهای پر رمز و راز لس آنجلس در حال فرار از دست تعداد زیادی ماشین و هلیکوپتر پلیس است...