داستان در مورد نوازنده نوجوانی به نام ایچیکا از منطقه شیبویا است که با هاتسونه میکو آشنا میشود. آنها با همکاری یکدیگر تلاش میکنند تا میکو بتواند به کمک موسیقی، ارتباطات احساسی مؤثری برقرار کند.
دنیایی پس از فاجعه بزرگ که بین بقایای شهرها و مناطق کشاورزی تقسیم شده است، و هر دوی این بخشها تحت حاکمیت شرکتها و نخبگان قرار دارند. بازماندگان در این جامعه طبقاتی، پس از یک رویداد فاجعهبار نامشخص که الهامگرفته از فصلی از قرآن مجید است، زندگی میکنند.
در طول سفر اکتشافی آروِد هال و ویلفرد دوریان در صحرای ویکتوریا، هواپیمای آنها دچار مشکل شده و زمینگیر میشود. پس از فرود اضطراری ناموفق، این دو نفر با کمبود شدید آب روبهرو میشوند؛ به طوری که آب موجود تنها برای بقای یکی از آنها کافی خواهد بود.