قسمت اول فیلم « برابرساز » ( یا همان ایکوالایزر ) که خود آن اثر هم بازسازی سریالی به همین نام بود که در دهه 80 میلادی با بازی ادوارد وودوارد پخش می شد، توانست فروش قابل قبولی در سینما بدست آورد و از همان زمان زمزمه های ساخت قسمت دوم مطرح شد. نکته جالب درباره قسمت دوم اینکه این نخستین بار است که دنزل واشنگتن حاضر شده در دنباله یک فیلم ظاهر شود که در نوع خود جالب و غافلگیر کننده است. شاید به این جهت که « برابرساز 2 » تقریباً حال و هوایی مشابه با قسمت نخست ندارد.
در « برابرساز 2 » رابرت مک کال ( دنزل واشنگتن ) پس از انجام یک ماموریت در ترکیه، به محل زندگی اش در بوستن آمریکا باز می گردد و زندگی آرام و بی سر و صدایی را به عنوان راننده آغاز می کند. در این وضعیت مک کال با دوست سابقش سوزان ( ملیسا لئو ) ملاقات می کند اما مدتی بعد مک کال متوجه می شود که او در حمله ای که به وی در هتل محل اقامتش انجام شده کشته شده است. این اتفاق سبب ورود مک کال به پرونده ای می شود که...
سازنده « برابرساز 2 » آنتوان فوکوآ است که کارگردان قسمت نخست نیز بود. فوکوآ تصمیم گرفته برای ساخت قسمت دوم مراتب احتیاط را رعایت نموده و از تغییرات و غافلگیری های زیاد در طول داستان خودداری نماید و اثر را با حال و هوای مشابه قسمت نخست روانه سینما نماید. از این جهت ما بار دیگر با رابرت مک کالی مواجه هستیم که اعصاب درست و حسابی ندارد و ترجیح می دهد زندگی را در خلوت خودش پیگیری نماید. او در مجموع به دنبال تغییر مفهوم عدالت نیست اما آنچه که اشتباه بداند و در مقابل دیدگانش نقش ببندد را از میان بر می دارد و این کار را به خشن ترین وجه ممکن نیز انجام می دهد!
در قسمت دوم نیز مک کال بار دیگر به مهلکه باز می گردد تا اینبار کسانی که نزدیکانش را به قتل رسانده اند یافته و انتقام سختی از آنها بگیرد. مک کال آرام و بی سر و صداست اما در درون خشمی عمیق نسبت به افرادِ اشتباه دارد. کسانی که رفتار اشتباهی انجام می دهند و در اغلب موارد باعث آزار دیگران می شوند. در چنین شرایطی مانند تمام انسانهای دیگر، مک کال سراسر خشم می گردد و با خشونت به سراغ سوژه ها می رود و تماشاگر نیز در این وضعیت بالانس هیجانش برای تماشای انتقام از سوژه های منفی افزایش می یابد.
با اینحال در « برابرساز 2 » اگرچه مک کال شخصیت قابل درکی دارد و تماشاگر هم می تواند او را در موقعیت های مختلف باور کند ( البته نه همه موقعیت ها ) اما در کنار آن نیاز هست تا فیلم شخصیتی نیز خلق نماید که بتواند در نقطه مقابل او قرار گیرد و این دو چالش های اصلی داستان را تشکیل دهند. « برابرساز 2 » در این خصوص تهی است و شخصیت های منفی داستان نیز یکی پس از دیگری نفله می شوند و البته، بی هویت هستند و کسی به آنها توجهی نمی کند. همین موضوع باعث می شود تا مک کال چیزی شبیه به یک اَبَرانسان باشد و وجه انسانی اش نیز کمرنگ تر شود. بخش هایی از داستان نیز که مک کال سعی در ارائه درس انسانیت به پسر نوجوان دارد، چندان تاثیرگذار نیست و بر روی کاغذ قرار بوده بخش انسانی ذهن مک کال را برای تماشاگر عیان سازد اما در عمل شبیه به نصیحت هایی است که معمولاً کسی به آنها گوش نمی کند!
با تمام این اوصاف هنوز هم عامل مهمی در جذابیت تماشای « برابرساز 2 » نقش دارد و آن حضور دنزل واشنگتن در نقش اصلی فیلم است. بازیگری که به نظر می رسد بهترین انتخاب برای فیلم بوده و می تواند تمام کمبودهای اثر را تا حد زیادی جبران نماید. تماشای مک کال آرام و ساکت زمانی که خشم وی خروشان می گردد و به خشونت می رسد، جذاب و تماشایی است و واشنگتن نیز نقش بسزایی در پذیرفته شدن قهرمان این داستان نزد تماشاگر ایفا کرده است.
« برابرساز 2 » در مجموع مشابه قسمت نخست است با این توضیح که در اینجا ضعف داستان در پرداخت به شخصیت های دیگر داستان باعث تک قطبی شدن فیلم گشته و می توان گفت این شوی یک نفره دنزل واشنگتن است که با قتل و خشونت به سرانجام می رسد. تماشای راه و رسم مرد تنهایی که تصمیم گرفته عدالت را به سبک خود اجرا کند و در این راه از بکارگیری هیچ خشونتی نیز ابایی نداشته، می تواند کماکان بر روی پرده سینما جذاب باشد با این توضیح که به نظر می رسد ظرفیت مک کال و داستان « برابرساز » حداقل با وضعیت کنونی در همین جا به پایان می رسد و برای ساخت دنباله های دیگر می بایست به دنبال دنیایی تازه تر و شرایطی متفاوت بود.
جان و جین اسمیت از دور به نظر می رسد که زندگی آرام و حتی یکنواختی هم چون زن و شوهرهای عادی دارند. اما شغل اصلی هر دو آدم کشی در دو گروه رقیب است، آنها از شغل یکدیگر اطلاع ندارند تا این که یک روز برای کشتن همدیگر اجیر می شوند. حال زمان افشای اسرار است و زن و شوهر رو در روی یکدیگر قرار میگیرند...
لوسی دختری است که در تایپی ( تایوان) زندگی می کند و شغلش مصرف مواد مخدر است. او ناخواسته موادی را وارد سیستم بدنش می کند که او را به یک فرا انسان تغییر می دهد. او دید چشمی قوی به دست می آورد و قادر می شود با ذهنش اجسام را حرکت دهد و دردی هم حس نمی کند...
وسلی گیبسون مرد جوان تنهایی است که در محل کارش نیز شرایط خوبی ندارد و رئیسش او را تحت فشار قرار داده است ، دوست دخترش نیز به او کم محلی می کند و در کل زندگی اش خسته کننده شده است . در ادامه او در یک درگیری تیر اندازی در یک فروشگاه با زنی جذاب و خشن به اسم فاکس آشنا می شود و این اتفاق زندگی او را تغییر می دهد .
یک پیغام رمزگذاری شده از گذشته ی باند، به وی سرنخی از گروه تروریستی مخوفی به نام SPECTRE میدهد. باند به دنبال کشف و نابودی این گروه رفته و در این حال نیز مشکلات سیاسی زیادی برای زنده و فعال نگه داشتن سرویس مخفی انگلستان دارد...
در آینده نه چندان دور، میزان کامل عمر طبیعی یک انسان به ۲۵ سال رسیده است و امکان زندگی بیشتر از این مدت زمان وجود ندارد. اما در شرایطی است که اگر فرد بسیار ثروتمند باشد می تواند با مهندسی ژنتیک، میزان طول عمر خود را تا بینهایت افزایش دهد. اما برای افراد فقیر دو گزینه بیشتر وجود ندارد، یا هرطور شده پول لازم جهت خرید طول عمر را تهیه کند یا اینکه صبر کند تا در ۲۵ سالگی از بین برود. اما در یک شب جوانی فقیر به نام «ویل سالاس» به شکل اتفاقی با مردی روبرو می شود که عمری بسیار طولانی دارد و بعد از دریافت این عمر از او، قصد دارد تا شرایط زندگی اش را تغییر دهد. اما پلیس فکر می کند که این میزان طول عمر با دزدی بدست آمده و ...
ایالات متحده با کمک کشور های دیگر گروهی از یاغی های حرفه ای و آموزش دیده را جمع آوری میکند تا برای ترور یک دیکتاتور به آمریکای جنوبی بروند. اما این گروه در حین این ماموریت مجبور می شوند نه تنها با دیکتاتور بلکه با دولت نیز...
«استنلی ایپ کیس» (جیم کری)، صندوق دار بی دست و پای بانک، تصادفا به ماسکی دست پیدا می کند که هر گاه آن را به چهره می زند به شخصیتی پرتحرک و دیوانه، بسیار قوی و زورمند، شکست ناپذیر، با چهره ای سبز رنگ و کارتونی بدل می شود تا اینکه ….
پس از به پایان رساندن ماموریتشان در دبیرستان، اشمیت و جنکو برای اینکه تبدیل به ماموران بهتری برای قانون شوند با لباس مبدل به یک کالج محلی اعزام می شوند تا ماموریت جدیدشان را آغاز کنند اما…