اتفاقات فیلم بیست سال قبل از قسمت اول فیلم سینمایی تبدیلشوندگان و در دههی هشتاد میلادی جریان دارد. این فیلم داستان زندگی بامبلبی را در سال ۱۹۸۷ روایت میکند که در گاراج خانهای در شهر کوچکی در ایالت کالیفرنیا پناه میگیرد که ماجراهایی برای او در پی دارد و…
ساخت فیلم سینمایی براساس اسباب بازی های « ترنسفورمرز » اتفاقی مهم در عرصه سینما بود که سالها پیش مایکل بی آن را رقم زد. مبارزات نفس گیر و ربات هایی که به دل شهر می زدند تا دنیا را تبدیل به ویرانه کنند ، برای تماشاگر در سالن های سینما به حدی جذاب بود که بتواند منجر به ساخته شدن پنج عنوان از این فیلم شود. هرچند می شد حدس زد که ظرفیت قصه سازندگان این سری از فیلمها از همان قسمت سوم تا پنجم به پایان رسیده بود و آنها فقط قصد داشتند به هر طریق ممکن این ربات ها را در سینما نگه دارند تا پول های کلان به جیب بزنند.
اما ششمین قسمت با تفاوت های زیاد نسبت به گذشته به سینما آمده و نشان از تغییر رویکرد سازندگان و بها دادن به اصل و ریشه و قصه دارد. در فیلم « بامبلبی » ما داستان دختر نوجوانی به نام چارلی ( هیلی استینفیلد ) را دنبال می کنیم که پدرش را به تازگی از دست داده و علاقه زیادی هم به خودرو دارد. او بطور اتفاقی با ماشین قراضه ای مواجه می شود که شبیه ماشین های جاده نیست و می تواند روی دو پایش قرار بگیرد! رابطه چارلی با این ماشین مهربان به خوبی پیش می رود تا اینکه آدمهای بد وارد داستان می شوند و قصد دارند خرابکاری به بار بیاورند.
باید از تهیه کنندگان متشکر باشیم که بالاخره این موضوع را فهمیدند که جنگ های پایان ناپذیر ربات ها در زمین و آسمان به تنهایی نمی تواند ضامن موفقیت فیلم باشد. اگر نگاهی به گذشته این عنوان بیندازیم با شخصیت های فاجعه بار و مضحکی مواجه می شویم که در بدترین مثال، مگان فاکس آن را ایفا می کرده که شبیه به تبلیغ های تلویزیونی پیش از برگزاری مسابقه بانوی شایسته جهان بود! حتی می توانم به مارک والبرگ هم اشاره کنم که نقشی ناامید کننده در داستان ایفا کرد و نتوانست ربات ها را در سینما نجات دهد. اما ماجرای « بامبلبی » متفاوت از تجربیات گذشته است و خوشبختانه اینبار همه چیز تغییر کرد و این تغییرات مثبت و در راستای بهبود وضعیت فیلم شکل گرفته است.
البته این ایراد قطعاً به فیلم وارد است که نویسندگان برای نوشتن فیلمنامه یک نسخه کپی از « E.T » را در مقابل خود قرار داده اند و با تغییرات اندکی همان را بازسازی کرده اند! در واقع « بامبلبی » یک نسخه اکشن و پر سر و صداتر از فیلم محبوب آقای اسپیلبرگ است و همان روند داستانی را دنبال می کند که در آن فیلم مشاهده کرده بودید. در اینجا دختر نوجوانی داریم که با یک موجود ناشناخته فضایی وقت می گذراند. آنها هر دو زخم خورده تنهایی هستند و تنها افرادی در دنیا هستند که می توانند یکدیگر را درک کنند و البته بله، آدمهایی را هم داریم که می خواهند این رابطه خوب را برهم بزنند چراکه فکر می کنند هرچه که از آسمان به زمین بیاید ارزش نابود شدن دارد و باید به مقابله با آن برخاست.
شباهت های « بامبلبی » به « E.T » انکار ناپذیر است اما به نظرم این نشانه خوبی است که سازندگان قانع شده اند برای ساخت یک فیلم دیگر از خانواده « ترنسفورمرز » به سراغ قصه و روابط انسانی پیش بروند تا برخورد ماشین آلات با یکدیگر و نظاره انسانها بر روی زمین که هیچ کاری هم از دست شان بر نمی آمد! یکی از دلایل این تغییرات مثبت قطعاً حضور تراویس نایت به عنوان کارگردان در فیلم بوده است. کارگردانی که در سال 2016 با شاهکاری به نام « Kubo and the Two Strings » به سینما آمد و اگر آن فیلم را دیده باشید، خیلی راحت می توانید متوجه شوید که نگرش کارگردان به داستان هیچ شباهتی به مایکل بی ندارد و امیدواریم که این دو هرگز یکدیگر را ملاقات نکنند!
اما باید بگویم که فیلم طرفداران قسمت های قبلی را هم ناامید نمی کند و صحنه های اکشن زیادی در فیلم وجود دارد که می تواند مشتاقان فیلم را هیجان زده کند. اگر در نسخه های مایکل بی شما نمی توانستید تشخیص دهید که چه کسی در حال مبارزه با دیگری است، اینجا این مورد تا حدی برطرف شده و ما می توانیم تشخیص دهیم که شمشیرها و گلوله ها از سوی چه کسی و به کدامین هدف شلیک می شوند! نایت در این زمینه کم کاری به خرج نداده و میزان هیجان لازمی که طرفداران با دیدن فیلم منتظر آن بودند را در اختیارشان قرار داده است تا اینبار علاقه مندان در جبهه مقابل قرار نگیرند و به کمبود اکشن در فیلم معترض نباشند!
هیلی استینفیلد، بازیگر نقش اصلی فیلم شخصیتی است که تماشاگر می تواند با او همراه باشد. او زخم عمیقی در قلب دارد و تسکین آن بامبلبی است که مانند یک حیوان خانگی در کنار او قرار گرفته و در مواقع لزوم از او مراقبت می کند و خودش نیز زمانی که همراه اوست، امنیت و آرامش را بدست می آورد. استینفیلد بازی بسیار خوبی در نقش چارلی ارائه داده است و به راحتی می توان گفت از تمام بازیگران زن این سری موفق تر بوده است. در نقطه مقابل اما جان سینا درخشش چندانی در فیلم ندارد و شاید باید گفت این فیلم اثری نیست که بتواند برای او توفیقی به همراه داشته باشد.
« بامبلبی » یک آغاز جدید در سری فیلمهای « ترنسفورمرز » محسوب می شود که تغییرات بسیاری نسبت به گذشته تجربه کرده. البته کماکان معتقدم که فیلمنامه فارغ از خلاقیت هست و یک نسخه بروز شده از « E.T » محسوب می شود که رنگ و لعاب ربات ها را به خود گرفته است. اما بیایید صادق باشیم، همه ما از دیدن ربات های « ترنسفورمرز » خسته شده بودیم و حالا با اعمال این تغییرات می توانیم دوباره آنها را به روی پرده ببینیم و از دیدنشان لذت ببریم. پس این می تواند یک روند مثبت باشد هرچند که هنوز فاقد هویت است و از فیلمهای دیگر وام گرفته است.
Thor نام جنگجوی مغرور و قدرتمند سرزمین آسگار است . Thor با قدرت خارج العاده خود برای زندگی در میان انسانها به سیاره زمین فرستاده میشود . زمینی که خیلی زود او را مبدل به یکی از بهترین مدافعان خود میکند …
فدراسیون تجاری، رفت وآمد به سیاره صلح جو نابو را به منظور حل یک کشمکش تجاری کهکشانی مسدود کردهاست. صدراعظم والوروم، رئیس مجلس سنای جمهوری کهکشانی به طور محرمانه دو شوالیه جدای به نامهای کوایگان جین و شاگرد او اوبیوان کنوبی را برای دیدار با فدراسیون تجاری و حل بحران به آنجا میفرستد، غافل از اینکه فدراسیون تجاری با یک لرد سیت مرموز، دارت سیدیوس همپیمان گشته که به آنها دستور داده است تا با ارتش عظیم درویدهایشان به نابو حمله کرده و دو شوالیه جدای را به قتل برسانند...
کودکی که از یک سیاره بیگانه در حال نابودی به زمین فرستاده شده است، توسط والدین جدید زمینی اش بزرگ می شود. گرچه زندگی معمولی بعنوان یک خبرنگار دارد، اما زمانی می رسد که مجبور می شود از قدرت های خارق العاده ای که نسبت به انسان ها دارد، برای مقابله با افراد شرور استفاده کند...
۱۰ سال بعد از تلاش برای نجات نابو، کهکشان در آستانه جنگ داخلی قرار می گیرد. تحت رهبری «جدای» خائن، هزاران سیستم خورشیدی تهدید به جدا شدن از جمهوری کهکشانی می شوند. شاگرد هوشیار و لجوج «جدای» که یک شوالیه دلیر است به همراه ملکه به قلب این کشمکش کشیده می شوند و جنگ آغاز می شود...
یک تیم مکتشف سرنخی از ریشه های انسان در زمین پیدا میکنن، که باعث میشه اونا رو به تاریک ترین گوشه و کنار جهان بکشونه و اونا مجبور میشن برای نجات آینده انسان جنگ های وحشتناکی در آنجا انجام بدن اما…
«پيتر پارکر» (مگواير) هنوز براي روزنامه ي «ديلي باگل» کار مي کند و هنوز آماده است تا در هيئت «اسپايدر من» به کمک مردم بشتابد. تا اين که يک توده ي سياه رنگ ماوراي زميني خود را به بدن او مي چسباند و «پيتر» را متوجه نيمه ي تاريک وجودش مي کند. به اين ترتيب يک «اسپايدر من» خشن و بي رحم پا به عرصه مي گذارد...
یک سازمان مخفی دولتی تصمیم می گیرد چند زندانی بسیار خطرناک را برای انجام ماموریتی فرا بخواند. این افراد در صورت انجام موفقیت آمیز ماموریت با پاداش خوبی مواجه خواهند شد اما…
کارمند سازمان ملل “گری لین” برای جلوگیری از گسترش بیماری که انسان ها را تبدیل به زامبی می کند دنیا را زیر پا می گذارد. زامبی هایی که ارتش ها و دولت ها را سرنگون کرده و خطر نابودی کل نژاد انسان, دنیا را تهدید می کند و …
بعد از اینکه «جین فاستر» ( ناتالی پورتمن ) مورد تهدید ساکنان دنیای تاریک «سارتالفیم» قرار می گیرد، «تور» آماده می شود تا به زمین بازگشته و به هر قیمتی از جان او محافظت کند...
این فیلم که روایت متفاوتی از داستان مرد عنکبوتی است، «پیتر پارکر» ( اندرو گارفیلد ) مدارکی را بدست می آورد که ممکن است به کمک آن ها بتواند دریابد که پدر و مادرش چگونه در زمان کودکی او ناپدید شده اند. او در همین راه با دکتر «کرت کانرز»، که شریک سابق پدرش بوده، آشنا می شود...