یک تیم مکتشف سرنخی از ریشه های انسان در زمین پیدا میکنن، که باعث میشه اونا رو به تاریک ترین گوشه و کنار جهان بکشونه و اونا مجبور میشن برای نجات آینده انسان جنگ های وحشتناکی در آنجا انجام بدن اما…
راسل (کریستین بیل) به همراه برادر کوچکش رادنی (کیسی افلک) در یکی از ایالتهای شمال شرقی آمریکا زندگی میکند ، راسل همیشه آرزو دارد از این منطقه فرار کند و به دنبال زندگی بهتر است اما وقتی بر اثر یک اتفاق به زندان میافتد برادرش به دام یکی از خشنترین و بیرحمترین حلقههای جنایی میافتد…
جورج یک کارگر ساده آمریکایی است که متوجه می شود دارای نیروی ویژه ای است که از راه آن می تواند با ارواح مردگان ارتباط برقرار کند. از همین رو او یک وب سایت راه اندازی می کند و از این راه به افرادی که قصد دارند تا با درگذشتگان خود ارتباط برقرار کنند کمک می کند. اما اوضاع کمی پیچیده می شود هنگامی که جورج با زنی از فرانسه به نام ماری و پسرکی به نام مارکوس از لندن آشنا می شود که هر یک به شکلی مرگ را از نزدیک درک کرده اند و این گونه است که هر سه نفر دچار تغییری اساسی در باور خود نسبت به مرگ و آخرت می شوند…
یک هنرمند رزمی جوان مهارت بی نظیر تای چی را در دنیای پر سود مبارزات زیرزمینی به کار میگیره…
داستان فیلم در بیمارستان و با تولد یک کودک آغاز می شود ، مادر کودک در هنگام زایمان جان خود را از دست می دهد. در همین حین طوفان شدیدی نیز آغاز می شود که باعث می شود بیمارستان را تخلیه کنند اما اتفاقات عجیب دیگری می افتد که باعث می شود پدر کودک...
رویاها و توهمات نگران کننده ای به سراغ «کورتیس»، پدر خانواده، آمده است. او که به شدت تحت تاثیر این رویاها قرار گرفته و معتقد است آخر الزمان در حال فرا رسیدن می باشد، در حیاط پشتی خانه اش شروع به ساختن یک پناهگاه در دل زمین می کند، تا خانواده اش را در برابر طوفان محافظت کند. این کار باعث شده خانواده اش از هم بپاشد و اطرافیانش به سلامت عقل او شک کنند، اما او قصد دارد برای محافظت از خانواده اش این پناهگاه را بسازد...
زمانی که موجودات فضایی به زمین حمله می کنند انسانها رباط های غول پیکری تولید می کنند و سوار بر آن به جنگ با موجودات فضایی می روند و...
فیلم در پاریس دهه ۱۹۳۰ روی میدهد و درباره هوگو کاباره یک پسر بچه یتیم است که در ایستگاه قطار مونپارناس در پاریس زندگی میکند. برخورد تصادفی هوگو با ژرژ ملییس از پیشگامان سینمای صامت به دوستی با دخترخوانده او، ایزابل و ماجراهایی اسرارآمیز مربوط به پدرش و یک آدمماشینی میانجامد…
گله داری بنام دن ایوانز قبول می کند یک یاغی مشهور بنام بن وید، که دستگیر شده را به قطار ساعت ۳:۱۰ به زندان یوما برساند. اما همدستان یاغی برای آزادی رئیسشان دست به کار می شوند و در این بین تعقیب و گریزی بین گله دار و افراد بن وید صورت می گیرد...