پس از نبرد، جوگه لیانگ به سرزمین وو میرود و از فرمانروا سون چیان میخواهد تا با لیو بی متحد شود اما او میگوید که نیاز به تفکر بیشتری دارد. در این زمان جوگه لیانگ با جو یو، فرمانده ارتش و نایبالسلطنه کشور وو که سخت مشغول آموزش لشکر خود است آشنا میشود و درمییابد که او نیز موافق جنگ با سائو سائو است. سون چیان نیز سرانجام با اعلام حمایت خود از لیو بی با او متحد شده و کشور وو نیز وارد جنگ علیه سائو سائو میشود ...
سال 1958. «مايکل کورلئونه» (پاچينو) درگير سرو سامان بخشيدن به امپراتوري اي است که از پدرش، «دون ويتو» (براندو) به ارث برده است...
«دون ويتو کورلئونه» (براندو) يکي از رؤساي پرقدرت مافياست که به خاطر کمک هايش به مهاجران ايتاليايي در نيويورک به «پدرخوانده» معروف است. پس از مرگ «دون ويتو»، جاي او را پسر کوچک خانواده، «مايکل» (پاچينو)، مي گيرد که پيش از اين علاقه اي به فعاليت هاي غيرقانوني خانواده اش نداشته است. «مايکل» خيلي زود با يک سري قتل و کشتار و پس از تصفيه ي خرده حساب هاي قديمي، پدرخوانده ي جديد مي شود...
این داستان ادامه فیلم " سکوت بره ها " می باشد و در فلورانس ایتالیا پس از گذشتن یک دهه از حوادث سکوت بره ها آغاز می شود . هانیبال که یک بیمار روانی است توسط کلاریس استارلینگ که مامور FBI است در یک زندان با امنیت بسیار بالا ، ملاقات می شود . سپس او از زندان می گریزد و به امریکا باز می گردد و می کوشد تا با استارلینگ تماس بگیرد و نقشه انتقام جویی از یکی از قربانیان قدیمی اش را اجرا کند...
سفينه ي «نوسترومو» براي انجام پژوهش هاي فضايي به کهکشان فرستاده و يکي از سرنشينان آن به نام «کين» (هرت) ناخواسته باعث ورود موجودي ناشناخته به درون سفينه مي شود. موجودي که خيلي سريع رشد مي کند و به نظر مي رسد هدفي جز کشتار و نابودي نداشته باشد..
پل ویتی اواخر دوران محکومیت خود را در زندان می گذارند . ماموران اف.بی.آی او را زیر نظر دارند و متوجه می شوند او که روزی خطرناک ترین گانگستر نیویورک بوده اکنون وضعیت روانی عجیبی دارد. اداره اف.بی.آی تصمیم می گیرد با دکتر سوبول مشورت کند. از سوی دیگر سوبول نیز خودش مشکلاتی دارد. پدرش بتازگی فوت کرده و این مسئله او را دچار یک بحران هویت نموده که هم در زندگی شخصی و هم حرفه ای اش تاثیر گذاشته است. بعلاوه او می داند همسرش لورا از اینکه بن دوباره پل را وارد زندگیشان کند بسیار خشمگین خواهد شد. در ادامه پل بطور مشروط آزاد شده و با مسئولیت بن تحت مداوا قرار می گیرد و بنابراین بن مجبور است او را به خانه اش ببرد.
«بن سوبول» یک روانپزشک است که مشکلاتی دارد: زمانی که بیمارانش شروع به درد و دل می کنند، پسرش جاسوسی آنها را می کند، پدر و مادرش تصمیم ندارند در مجلس عروسی که در پیش دارد شرکت کنند، و مشکلات بیمارانش او را به چالش نمی کشند. «پاول ویتی» پدرخوانده، که رئیس یک خانواده تبهکاری است، نیز مشکلاتی دارد: حمله های عصبی در جمع ها، قادر نبودن به کشتن افراد، و ... اکنون پاول ویتی برای مشکلاتش به بن مراجعه می کند و ...
این فیلم متمرکز است بر تصمیم جدید جک مبنی بر انتخاب جرج به عنوان پدر خوانده آینده خانواده! جک برای اطمینان از اینکه جرج لیاقت ایت عنوان را دارد سعی می کند که از همه کارهای جرج سر در بیاورد، جاسوسی او را بکنید و در همه کارهایش دخالت کند. این تحقیقات باعث می شود تا جک کشف کند که جرج روابطی عاطفی و نه چندان عادی با اندی(جسیکا آلبا) دارد …
گرگ يک پرستار مرد است که چند ماهی است به دختری به اسم پم علاقمند شده و اکنون آنها با هم نامزد شده اند. گرگ که می خواهد به رابطه بین شان رسمیت ببخشد و با پم ازدواج نماید خود را آماده می کند تا با خانواده همسر آینده اش ملاقات کند. بنابراین بهمراه پم نزده خانواده او می رود. پدر زن آينده گرگ جک نام دارد و مامور سابق اف.بی.آی بوده است. جک مردی است خشن با پیش داوری های سفت و سختش که معتقد است گرگ بدرد پم نمی خورد. او تصميم دارد گرگ را توسط دستگاه دروغ سنجی که خودش اختراع کرده امتحان نماید. گرگ نيز جوانی است دست و پا چلفتی بنابراین رابطه آنها بدون مشکل از آب در نمی آید و بدين ترتيب ماجراهای بين اين دو آغاز می شود.
«ماکس کيدي» (دنيرو) چهارده سال پيش به خاطر آزار و اذيت دختري شانزده ساله به زندان افتاده است. او پس از آزادي، براي انتقام سراغ «سام بودن» (نولتي)، وکيل دادگستري، مي رود...