تراویس بیکل جوانی است که دچار بیخوابی است به همین دلیل تصمیم میگیرد تا شبها به عنوان راننده تاکسی در خیابانهای نیویورک مشغول به کار شود. اما شبهای نیویورک مکان خوشایندی برای گذراندن زمان نیست، چرا که خیابان مملو است از بدکارهها، معتادین و انواع انسانهای رنگینپوستی که به خاطر تعلق داشتن به طبقات پایین جامعه راهی جز توسل به بزهکاری ندارند. در این میان تراویس با دختری آشنا میشود که در یک آژانس خصوصی کار میکند اما به دلیل منزوی بودن تراویس رابطهشان راه به جایی نمیبرد. تراویس تصمیم نهایی را میگیرد و عزم خود را جزم میکند تا مانند باران خیابانهای نیویورک را از فساد و آلودگی بشوید...
این فیلم درباره دنیایی است که ویروس کشنده آنفولانزا آن را فراگرفته و در حال نابودی آن است. مردم در این دنیا درمانده هستند و به هیچکس هم اعتماد نمی کنند چراکه امکان آلوده شدن و سپس مرگ وجود دارد!. در این وضعیت پزشکان و دانشمندان به دنبال یافتن درمانی برای این ویروس هستند اما بزرگترین مشکل آنها نه یافتن درمان ، بلکه ترسی و جنونی است که برمردم حاکم شده است…
روزنامه نگاری به خاورمیانه سفر میکند تا در مورد خانواده اش تحقیق کند و به آخرین آرزوهای مادرش پی ببرد…
آقای بدیعی (با بازی همایون ارشادی) مردی میانسال، قصد خودکشی دارد و قبرش را در کنار درختی کنده است. او می خواهد قرصهای خوابش را یک جا بخورد و شب در این قبر بخوابد. بدیعی دنبال کسی است که پس از مرگش (صبح فردا) روی جسد او خاک بریزد. در مسیری که برای یافتن چنین کسی پیش میگیرد با افراد مختلفی مانند یک سرباز، طلبهٔ افغان و مردی که کارگر موزهٔ تاریخ طبیعی است رو به رو میشود و از آنها می خواهد فردا صبح سراغ او بیایند و «بیست بیل خاک» روی او بریزند و پاکتی را با ۲۰۰هزار تومان پول که در داشبورد ماشین است به عنوان دستمزد بردارند.سرباز پیشنهاد …
داستان فیلم درباره سربازی به نام بیل کیج است که پس از کشته شدن در یک جنگ علیه بیگانگان بار دیگر زنده می شود و از آن پس در هر جنگی که کشته می شود می تواند با به دست آوردن عمر دوباره به موقعیت خود باز گردد. او در این راه سعی می کند تا به گونه ای سرنوشت خود را تغییر دهد...
قصه ی یک پرنسس کودک نفرین شده است که او تنها بچه است که می تواند طلسم را از بین ببرد و آرامش و صلح را بازگرداند...
«پل ریورز» (پن) بیمار است و در انتظار کسی که بتواند قلبی مناسب به او اهدا کند؛ «کریستیا پک» (واتس) زنی است که بر اثر مرگ شوهر و دو دختر کوچکش در یک تصادف اتومبیل، زندگی و روح و روانش به هم ریخته است و «جک» (دل تورو)، راننده ی فراری مسبب تصادف، به شدت دچار عذاب شده است. تصادف، زندگی این سه نفر را به هم پیوند می دهد…
«بلیس» دخترک خجالتی و گوشه گیری است که یک روز با گروهی از دختران دیگر آشنا می شود که در یک تیم اسکیت سواری نمایشی شرکت می کنند و مسابقه می دهند. او کم کم احساس می کند از اینکه همیشه و هیچ وقت در زندگی اش کار خاصی نکرده است خسته شده و اکنون میخواهد به گروه آنها بپیوندد تا در مسابقات شرکت کند…
دنیا در حال نابودست و یک مرد تنها از میان امریکا به سوی مقصد خود می رود که در راه خود با دشمنانش می جنگد تمام مشکلات را پشت سر هم می گذارد برای نجات دادن آخرین کتاب باقی مانده…
زمانی که قلمرو مایا با زوال روبرو میشود، بزرگان تنها راه چاره را ساختن معابد بیشتر و قربانی کردن انسان ها می دانند. «جاگوار پا» مرد جوانی است که برای قربانی شدن برگزیده شده، اما می گریزد و اکنون او باید برای زنده ماندن و نجات خانواده اش بجنگد…