اواخر قرن سیزدهم. «ادوارد اول» (مک گوهان)، شاه انگلستان نسبت به سرزمین اسکاتلند ادعای مالکیت دارد. «ویلیام والاس» (گیبسن) که نسبت به زادگاهش تعصب نشان می دهد، پس از این که سربازان انگلیسی همسر تازه عروسش را به قتل می رسانند، برای خون خواهی و نیز آزادی اسکاتلند به مبارزه برمی خیزد...
در سال 1799 بازرس «ایچابود کرین» (جانی دپ) از پلیس نیویورک بر خلاف میلش به شهر کوچکی به اسم اسلیپی هالوو فرستاده می شود تا راز یکسری قتل ها را که در آنجا اتفاق افتاده حل کند. جسد تمام قربانیها در وضعیت بدون سر پیدا شده اند و افراد شهر معتقدند که روح “مرد اسب سوار بدون سر” که سالها قبل در آنجا کشته شده به قصد انتقام افراد شهر را می کشد. کرین اعتقادی به این حرفها ندارد و از پذیرفتن نظریه مرد اسب سوار سرباز می زند و شروع به تحقیقات برای پیدا کردن قاتل می کند. اما پس از روبرو شدن با مرد اسب سوار بدون سر آنرا باور می کند و می کوشد با کمک دختری به اسم «کاترین» (کریستیانا ریچی) و پسر یکی از قربانیان راز این افسانه هولناک را دریابد.
یک زیست شناس مولکولی و شریک آزمایشگاه خود شواهدی پیدا می کند که ممکن است اساساً جامعه را تغییر دهد و رو به نابودی ببرد...
کلنل هانس لاندا یک فرد نازی و به شدت یهود ستیز است. او به دلیل دشمنیاش با یهودیان لقب شکارچی یهودی دارد. آلدو یهودی و سردستهی گروه حرامزداهها است. این گروه بسیار خشن است و روی پیشانی قربانیانش سواستیکا حک میکند. هدفشان کشتن نازیها و در نهایت کشتن هیتلر است ...
در خلال جنگ جهانی دوم خلبانی گمنام (ریف فاینز) دچار حادثه میشود و در شمال آفریقا سقوط میکند. او که به سبب زخمهای هولناک و شوک روانی نام خود و گذشتهاش را به یاد نمیآورد، با نام بیمار انگلیسی به نیروهای متفقین در ایتالیا تحویل داده میشود. در آنجا پرستاری به نام هانا (ژولیت بینوش) با اجازه سرپرست بیمارستان او را در صومعه ای در ایالت توسکانی بستری و از او مراقبت میکند...
آیدین، بازیگر بازنشسته ای است که حالا یک هتل کوچک در مرکز آناتولی را اداره می کند و روابطش با همسر جوانش، نهال بسیار خروشان و جنجالی شده است و خواهرش نکلا هم در تلاطم طلاقی است که اخیراً پشت سر گذاشته...
پسری 8 ساله که همواره به عنوان شاگردی تنبل شناخته شده، توسط معلم هنرش درهای جدیدی به رویش باز می شود…
این فیلم روایتگر زندگی مردی می باشد که در آخرین ماموریت خود ، به پیدا کردن یک جنایتکار که در زمان سفر می کند فرستاده می شود و …
والتر بلک (مل گیبسون), به انتهای خط رسیده است. بلک مدیرعامل یک شرکت خانوادگی تولید کننده ی اسباب بازی است که سیاست های غلط کاری و حرفه ای اش ضرر و زیان های بسیاری به بار آورده است. ازدواج بیست ساله ی والتر با مردیت (جودی فاستر) نیز در آستانه ی فروپاشی قرار دارد. مردیت شوهرش را دوست دارد اما قادر به تحمل رفتارهای تند و خشن او نیست. آنها دو فرزند دارند. پسر بزرگ خانواده پورتر (آنتون پلچیر) از دست پدرش عصبانی است و به مادرش توصیه می کند که هرچه زودتر طلاق بگیرد...
یک مهندس برق به اسم مایکل (بن افلک) که یکسری پروژه های فوق محرمانه را برای رئیس میلیادرش رتریک انجام می دهد با وی قرارداد بسته که در ازای دریافت حقوق بالا اجازه دهد تا حافظه اش پاک شود . پاک شدن حافظه او تنها منحصر به مدت زمانی است که بر روی هر پروژه کار می کند . اما یکبار رتریک به مایکل پیشنهاد می کند که در ازای دریافت یک چک حقوق بسیار بالا اجازه دهد اطلاعات سه سال حافظه او پاک شود . مایکل این پیشنهاد را می پذیرد اما در پایان کار پی می برد که دستمزد او را بالا کشیده اند و این در حالیست که حافظه ۳ سال اخیر خود را نیز از دست داده است و زندگیش در نیز در خظر است . در چنین شرایطی ، فقط دوست* دختر او راشل (اما تورمن) بکمک او می آید تا حافظه اش را بازیابد و …