در حین گذراندن تعطیلات در یک کابین دورافتاده، یک خانوادهٔ سهنفره ناگهان توسط چهار غریبه گروگان گرفته میشوند که از آنها میخواهند یکی از خود را برای جلوگیری از آخرالزمان قربانی کنند...
روایتگر داستان خانواده ایکه برای تعطیلات به جزیرهای گرمسیری سفر میکنند. آنها پس از رسیدن به این جزیره و مستقر شدن در آن، متوجه واقعیت خطرناکی میشوند. حضور در این جزیره سبب شده که اعضای خانواده با سرعت بسیار زیادی پیر شوند و همین موضوع ...
کوین (جیمز مکآووی) مردی است که از اختلال هویت رنج میبرد و ۲۳ شخصیت متفاوت دارد. او سه نوجوان را میدزد اما هنگامی که این سه نفر سعی بر فرار دارند با تمام این ۲۳ شخصیت کوین مواجه میشوند و …
این فیلم داستان یک خواهر و برادر را روایت می کند به سفر یک هفته ای به مزرعه مادربزرگشان فرستاده می شوند اما هر روز که می گذرد به طور رازآۀودی شانس بازگشت به خانه کمتر و کمتر می شود که...
چند نفر در آسانسور آسمان خراشی گیر کرده اند و امدادگران نمی توانند راهی برای کمک به آنها پیدا کنند. پس از مدتی توسط نیروی نامشخصی مرتبا مورد حمله قرار می گیرند و آنها متوجه میشوند که شیطان در بین یکی از آنهاست …
چهار طایفه (آب ، خاک ، هوا و آتش) هر کدام با یک نشانه و سرنوشتی مشترک ، سال ها و قرن ها است که در جنگ و ستیز هستند . اما اکنون جنگ بین آن ها وارد مرحله ی نهایی شده است و قهرمانانی تازه ظهور کرده اند ، که تقدیرشان تغییر سرنوشت این جنگ است و…
بدون هیچ گونه هشدار قبلی, منبع انتشار نا معلوم, در ظرف فقط چندین دقیقه, … یک سری اتفاقات عجیب و ترسناک در شهرهای بزرگ آمریکادر حال وقوع است؛ برخی از مردم به عقب گام برمیدارند, برخی دیگر در هنگام حرف زدن دچار آشفتگی میشوند و یا حرف خود را تکرار میکنن و یا در کل بیحرکت میشوند. برخی دیگر دست به خودکشی میزنند
«کليولند هيپ» (جياماتي) سرايدار / تعميرکار مجتمع آپارتماني «کاو» است که مثل سايه مي رود و مي آيد و کارهايش را بي سروصدا انجام مي دهد. اما در شبي سرنوشت ساز، «کليولند» به وجود يک نفر ديگر پي مي برد که در آن مجتمع ساختماني محقر پنهان شده: زن جوان مرموزي به نام «استوري» (هوارد) که در کانال هاي زير استخر مجتمع زندگي مي کرده است...
در پلسیلوانیا یک توافقنامه بین مردم دهکدهای کوچک و موجوداتی که در بیشههای اطراف ساکنند، وجود دارد: مردم دهکده وارد بیشه نمی شوند، و موجودات بیشه هم به دهکده پا نمی گذارند. این توافقنامه برای سالها پابرجا مانده است، تا اینکه...
«گراهام هس» (گیبسن) پس از مرگ همسرش به اتفاق برادرش، «مریل» (فینیکس)، پسرش، «مورگان» (کالکین) و دخترش، «بو» (برسلین)، در مزرعه ای زندگی می کند. وقتی دایره های بزرگی در کشتزارهای «هس» پدیدار می شوند، او ابتدا این قضیه را پای مردم آزارهای محلی می گذارد. اما خیلی زود آشکار می شود که این پدیده مربوط به موجودات فضایی خبیثی است که به کره ی زمین هجوم آورده اند
يک مامور امنيتی به اسم ديويد دان زمانيکه با قطار در حال بازگشت از محل کار به منزلش است، ناگهان قطار از خط خارج شده و دچار تصادم شديدی می شود. اما از بين صد و سی و دو نفر مسافر قطار تنها ديويد است که بطور معجزه آسایی بدون اينکه حتی يک زخم کوچک بر روی بدنش بوجود آمده باشد زنده می ماند. مدتی بعد يک کلکسيونر کتابهای کاميک به اسم اليجا پرايس که بخاطر استخوانهای شکننده ای که دارد به آقای شيشه ای معروف شده با او تماس می گيرد و فرضيه باور نکردنی ای را با ديويد مطرح می کند: او معتقد است که ديويد يک ابرقهرمان است که بدنش هيچ صدمه ای نمی بيند.
«خانم و آقاي ليتل» (ديويس و لوري) تصميم مي گيرند به خاطر پسرشان، «جرج» (ليپنيکي)، بچه اي را به فرزندي قبول کنند. آنان در پرورشگاه به موشي (با صداي فاکس) به نام «استوارت» بر مي خورند که مي تواند حرف بزند، راست راست راه برود، لباس تنش کند و تقريبا هر کاري که يک بچه ي آدم مي کند، انجام دهد....
فیلم داستان یک روانشناس کودکان به نام مالکوم کرو را روایت میکند که سعی در بهبود وضعیت یک کودک دارد. این پسر کوچک که نامش کول است ارواح را میبیند و از این موضوع میترسد. کرو با او دوست میشود و سعی میکند تا کول را درمان کند….