در پی یک ملاقات تصادفی، کتی، زنی جسور و بیباک، مجذوب بنی، عضو یک گروه موتورسواری در منطقه میدوست به نام وندالها میشود. با تبدیل شدن این گروه به دنیای خطرناکی از خشونت و قانونشکنی، بنی ناگزیر به انتخابی دشوار بین عشق کتی و وفاداری به گروهش میشود.
یک هنرمند جوان در جنگلی وسیع و بکر در غرب ایرلند سرگردان میشود. او پس از یافتن پناهگاهی، به همراه سه غریبه دیگر گرفتار میشود و هر شب توسط موجودات مرموزی مورد تعقیب قرار میگیرند.
صوفیا، دانشمندی باهوش، متوجه میشود که یک کوسه بزرگ در اعماق رودخانه شنا میکند.
در آیندهای نزدیک، هوش مصنوعی بر تمام جنبههای زندگی انسان تسلط خواهد یافت و احساسات انسانی به عنوان یک تهدید تلقی میشوند.
در پی نقص فنی خودرو در شهرکی کوچک و مرموز، زوج جوانی ناچار به شبمانی در کلبهای دور افتاده میشوند. وحشت و هراس بر آنان غلبه میکند، هنگامی که سه فرد ناشناس نقابدار با بیرحمی و بدون هیچ انگیزهای آشکار به آنان حمله میکنند.
پنج زن در یک پیادهروی گروهی شرکت میکنند، اما تنها چهار زن از آن طرف بیرون می آیند. مأموران فدرال آرون فالک و کارمن کوپر به امید یافتن خبرچین خود که هنوز زنده است، راهی کوهستان میشوند.
داستان حول محور یک زن مرموز فراری و یک مأمور کاربلد که مأمور دستگیری او شده میچرخد. سرنوشت این دو به هم گره میخورد و با بالا رفتن خطر تعقیب و گریز، به سمت یک فاجعه بزرگ سوق داده میشوند.
در بحبوحه آخرالزمان، پدری به همراه دو پسر دوقلوی نوجوانش برای بقا در یک مزرعه دورافتاده تلاش میکنند.
خانواده دیتز پس از یک اتفاق ناگوار به خانه قدیمیشان بازمیگردند. اما آرامش آنها با باز شدن درگاهی به دنیای ارواح توسط دختر نوجوان خانواده به هم میخورد.
جوانانی از دنیایی دوردست، باید با وحشتناکترین موجود زنده در جهان روبرو شوند...