نویسنده ای به نام کارن ایفل (تامپسون) بعد از سال ها تلاش بالاخره رمان خود درباره مردی گوشه گیر به نام هارولد کریک را به پایان می رساند. اما مشکلی اساسی وجود دارد که نامشخص بودن پایان رمان است. یعنی کارن نمی تواند راهی برای کشتن قهرمان اصلی رمانش پیدا کند و این قضیه ذهن این نویسنده را حسابی درگیر کرده است. اما جالب اینجاست که یک هارولد واقعی (فرل) نیز هم زمان در حال تجربه کردن وقایع داستان است.او به شکلی تصادفی با داستان آشنا می شود و به فکر می افتد تا هرچه زودتر جلوی نویسنده را بگیرد و پایان بهتری برای داستان تهیه کند و …
نیویورک، داستان یک وکیل و مرد تاجر هست که در یک روز صانحه ی تصادف اتوموبیل برایشان پیش می آید و کم کم این مسئله جدی می شود تا اینکه...
Terry McCaleb یک جراحی پیوند قلب داشته است . او یک بازپرس FBI است که دوباره به خدمت باز می گردد او متوجه می شود سرنخ تشخیص هویت قاتل سریالی آنالیز خون خودش است …
داستان درمورد جنگ بین سه دختر دبیرستانی برای به دست آوردن عنوان ملکه دبیرستان و ماجرا هایی که برای آن ها در این راه اتفاق می افتد میباشد...
«مایلز» (جیاماتی) معلم و نویسنده ی ناموفقی است که در میان سالی از همسرش جدا شده است. «جک» (چرچ) نیز دوستی صمیمی است که «مایلز» او را از دوران دانشجویی می شناسد. «جک» قرار است هفته ی آینده ازدواج کند و «مایلز» به عنوان هدیه ی ازدواج به او پیشنهاد می کند که یک هفته ای به کالیفرنیا بروند...
«کریستین» (انجلینا جولی) وقتی از سر کار باز می گردد متوجه می شود پسر کوچکش گم شده است. ماه ها تلاش بی وقفه ی کریستین برای یافتن فرزندش به نتیجه ای نمی رسد چرا که پلیس لس انجلس ان چنان که باید به وظیفه اش عمل نمی کند. پس از مدت ها جست و جو پلیس پسر کریستین را به او باز می گرداند. اما کریستین نمی تواند باور کند که این پسر واقعی او باشد، او فکر می کند پلیس بچه ای عوضی به او بازگردانده است و در این میان هیچ کس حرف های کریستین را باور ندارد و به او کمک نمی کند...
یک تهیه کننده تازه کار که به تازگی از محل کار قبلی اش اخراج شده، تصمیم به شروع و راه اندازی برنامه تلوزیونی شادی که ویزه صبح ها میباشد به نام "گل نیلوفر" می گیرد اما با دشواری های بسیاری روبرو می شود...