آرتور فلک، که در حرفه کمدی توفیقی نیافته بود، در بیمارستان روانی آرکهم به سر میبرد. در آنجا با زنی به نام هارلی کویین که عشق زندگی او میشود، ملاقات میکند. فلک پس از آزادی از بیمارستان، به همراه هارلی، سفری عاشقانه اما پرماجرا و در نهایت ناگوار را آغاز میکنند.
آدل مادري افسرده و پسرش هنري، به مردي زخمي و ترسناک پيشنهاده سوار شدن در ماشينشون رو ميدهند. همچناني که جستجوي شهر توسط پليس براي پيدا کردن این مجرم فراري در حال انجام است، اين مادر و پسر رفتهرفته پي ميبرند که داستان واقعي زندگيش همانند حق انتخابهايش بيش از پيش کم و محدود بوده است...
یک مرد جوان خانواده ی خود را به خاطر زندگی مجردی ترک میکند. هدف او پیدا کردن استعداد خود در زمینه ماهیگیری بود تا بتواند نیاز درونی خود را برآورده کند …
درامی بر اساس یک داستان واقعی، که در آن یک کهنه سرباز سیاهپوست دوران ویتنام توسط یک تاجر سفیدپوست محلی به قتل می رسد، که بعدا تبرئه می شود. داستان بر روی نقش یک معلم دبیرستان محلی و ناآرامی های مدنی که پس از تبرئه صورت گرفت، متمرکز است...
چهار زوج که از تکرار در زندگی خود خسته شده اند تصمیم میگیرند تا با همدیگر به یک تفریحگاه گرمیسری بروند و در آنجا تعطیلات خود را بگذرانند.آنها در این تعطیلات از کارهای همیشگی خود خارج می شوند و در رابطه ای که با دیگر زوج ها پیدا می کنند متوجه می شوند که چطور میتوانند بهتر زندگی کنند .
«کریستین» (انجلینا جولی) وقتی از سر کار باز می گردد متوجه می شود پسر کوچکش گم شده است. ماه ها تلاش بی وقفه ی کریستین برای یافتن فرزندش به نتیجه ای نمی رسد چرا که پلیس لس انجلس ان چنان که باید به وظیفه اش عمل نمی کند. پس از مدت ها جست و جو پلیس پسر کریستین را به او باز می گرداند. اما کریستین نمی تواند باور کند که این پسر واقعی او باشد، او فکر می کند پلیس بچه ای عوضی به او بازگردانده است و در این میان هیچ کس حرف های کریستین را باور ندارد و به او کمک نمی کند...
فیلم از دانشگاه ویتون ، شبی که یک ستاره-ورزشکار به قتل می رسد ، آغاز می کند ، و باعث به وجود آمدن قتل عام در شبکه های اجتماعی می شود که دانشجویان را مجبور می کند حقیقت رازهای پنهان مدرسه را کشف کنند...