فردی با نام کالیب اسمیت (دومنال گیلسون) که به تازگی در محل کارش برنده مسابقه ای شده است، به عنوان جایزه به خانه رئیس نابغه خود ناتان بیتمن (اسکار ایزاک) می رود تا در آنجا به مدت یک هفته به تفریح بپردازد. کالیب پس از رسیدن به آنجا متوجه می شود که ناتان او را برای شرکت در آزمایش ساخت اولین انسان مصنوعی هوشمند با نام “اوا” انتخاب کرده است. این انسان غیر مصنوعی برخلاف پیش بینی ناتان بسیار هوشمندتر و فریبنده تر است که می تواند مشکلاتی جدی را به وجود آورد …
یک موجود فرازمینی به نام “بو” که اعتماد به نفس بیش از حدی دارد، زمین را برای زندگی انتخاب می کند، این ماجرا درست زمانی اتفاق می افتد که ساکنین زمین به سرعت در حال انتقال به مکان دیگری هستند. بو می خواهد با کمک کاپیتان اسمکدی زمین را دوباره سازماندهی کند تا اینکه با دختر کاردانی به نام “تیپ” (ریحانا) ملاقات می کند که توسط “اوه” (جیم پارسونز) دستگیر شده و خیلی زود متوجه می شوند که در معرض خطر روابط بین کهکشانی هستند و …
این مستند تاریخی به حال و روز معدنچیان انگلیسی در سال های 1984 و 1985 می پردازد، اتفاق هایی که برای آنها رخ داد و سپس اعتصاب کردن آنها.
فیلم یک مرد جدی درباره یک خانواده یهودی ده شصت آمریکا است. لری پدر خانواده ای متوسط و پروفسوری در شاخه فیزیک است. خانواده لری یک خانواده معمولی نیست لری کوهی از مشکلات دارد از آن جمله پسرش معتاد است همسرش میخواهد جدا شود و با یک مرد دیگر ازدواج کند دخترش مدام از او پول می دزدد تا دماغش را عمل کند و برادرش آرتور هم پلیس و هم مافیا به دنبال آن هستند لری کم کم به این فکر می افتد که خدا چرا این بلاها را به او نازل میکند...
5 دوست صمیمی که در کودکی عهد بسته بودند در تمامی کلاب های شهر ، مشروبات الکلی مصرف کنند، حالا در بزرگسالی قصد اجرایی کردن عهدشان را دارند اما هنگامی که به آخرین کلاب شهر یعنی " انتهای دنیا " می رسند، دنیا رو به فروپاشی می رود در حالی که این 5 نفر تنها امید بشر برای نجات پیدا کردن از این فاجعه هستند...
جایی میان کارولاینای شمالی و جنوبی. «سیلر ریپلی» جلوی چشم های محبوبه اش، «لولا»، مردی را که با چاقو به او حمله کرده، می کشد و به زندان می افتد. اما بیست و دو ماه و هجده روز بعد که آزاد می شود «لولا» با این که مادرش «ماری یتا» ملاقات آن دو را ممنوع کرده، به دیدنش می رود. عشاق از شهر می روند و به سوی نیو اورلیانز به راه می افتند..
یک مادر بعد از مرگش به محل زندگیاش باز می گردد تا مشکلاتی را حل کند که در زمان زنده بودنش نمی توانست حلشان کند...
یک چوپان و خانواده اش در تپه های اطراف تیمبوکتو زندگی آرامی را سپری می کنند در حالی که در داخل شهر جهادگران می خواهند که عقاید مردم را کنترل کنند
یک پیرزن بازنشسته تصمیم می گیرد به کمک خدمتکار همسایه اش، به دنبالی مردی بگردد که رابطه ای با گذشته ی او در یک مزرعه در کوهپایه کوه تابو در آفریقا داشته است...
«استفان میروکس» یک مرد جوان خجالتی است که بعد از مرگ پدرش از مکزیک به پاریس نقل مکان می کند تا نزدیک مادرش باشد. او در آنجا عاشق دختر همسایه اش می شود که «استفانی» نام دارد. به دست آوردن این دختر برای او کار بسیار دشواری است، همین امر باعث میشود او برای فرار از مشکلاتش به دنیای رویاهایش پناه ببرد...