کانی، فروشندهای که از همسرش جدا شده است، به طور ناعادلانه به قتل متهم و زندانی میشود. در زندان، با گروهی از مجرمان روبرو میشود که او را با خلبان جدید دوست دختر سابقش اشتباه میگیرند. این اشتباه هویتی، زندگی کانی در زندان را به آشوب میکشاند
چیارا، دختر یک بازیگر معروف، تصمیم میگیرد تا حد امکان شبیه پدرش شود و با تقلید از رفتار و ظاهر او، به قدری در این نقش فرو میرود که دیگران او را با نام پدرش صدا میزنند.
واسه میکی، مردن دیگه یه چیز کاملاً عادیه. آخه اون مثل یه ابزار مصرفی (یا مهره سوخته) میمونه که خودش داوطلب شده تا خطراتی که بشریت رو تهدید میکنه، روی خودش آزمایش کنه. هروقت هم که میمیره، دوباره بازسازی میشه و بیشتر خاطراتش هم سر جاش میمونه. ولی خب، چی میشه اگه میکیِ شمارۀ ۱۷ از میکیِ شمارۀ ۱۸ بیشتر زنده بمونه؟
فیلم دو مجرم سابق که دو قلو هم هستند را دنبال میکند که پس از دیدار مجدد با یکدیگر زندگی شان از مسیر درست خارج میشود.
سه نوجوان برای نجات دوستشان که توسط نازیها اسیر شده، سفری پرخطر را آغاز میکنند. در این سفر، با چالشهای زیادی روبرو شده و متوجه میشوند که آزادی، بهایی سنگین دارد.
یک مرد برای به ارث بردن ثروت مادربزرگش، شغل خود را رها میکند و تلاش میکند تا قبل از مرگ او، مورد توجه و محبت مادربزرگ قرار گیرد.
دو برادر پس از سالها از هم دور بودن، در مراسم خاکسپاری پدرشان دوباره یکدیگر را ملاقات میکنند. آنها تصمیم میگیرند با موتورسیکلتهایی که خود ساختهاند به سفری بروند تا شاید بتوانند رابطهٔ خود را ترمیم کنند.
آرویند از همان بدو تولد، دو فرشته نگهبان داشت که او را همراهی میکردند. اما این آرامش و سعادت چندان دوامی نیاورد. اشتباه یکی از این فرشتگان، سرنوشت آرویند را دگرگون کرد و باعث شد او به طرز غمانگیزی و زودهنگام از دنیا برود.
یک سردبیر معروف مجله مد که مردی متعصب و زن ستیز بود، ناگهان صبحی از خواب بیدار می شود و می بیند که تبدیل به زن شده است. این اتفاق او را مجبور می کند تا دیدگاه خود را نسبت به زنان و جایگاه آنها در جامعه دوباره ارزیابی کند.
پدربزرگ ریان به دست یک کارتل مکزیکی اسیر شده و او تنها سه روز زمان دارد تا او را از چنگال آنها نجات دهد.