داستان فیلم در مورد گروهی از جوانان است که برای تفریح به ک دریاچه میروند و در آنجا به خوش گذرانی و تفریح مشغولند. اما این ساعات خوش زیاد به طول نمی انجامد، وقتی که قاتلی روانی سعی در کشتن تمامی آنها کرده و یکی یکی آنها را شکار میکند...
چند دختر و پسر جوان بریتانیای به کلبه ای دورافتاده برای یک پارتی شبانه می روند. در ازای شادی و سرگرمی که آنها انتظار داشتند، با قاتلی روبرو می شوند که قصد دارد با قتل آنها انتقام مرگ برادرش را بگیرد...
داستان درباره مردی است که روح خود را در ازای به دست آوردن علمی به شیطان واگذار می کند...
داستان گروهی از انسان ها که در زمانیکه ماشین ها با جان گرفتن شروع به کشتن انسان ها میکنند، سعی دارند زنده بمانند...
به دنبال اپیدمی رو به رشد زامبی ها که از گور برخواسته اند، دو تن از اعضای گروه ویژه پلیس فیلادلفیا، بهمراه یک گزارش دهنده ترافیک، و دوستش که یک مجری تلوزیونی است، به دنبال یافتن پناهگاه وارد یک مرکز خرید می شوند و ...
مردی آمریکایی که نه شغلی دارد و نه همدمی، و در حالی که در زندگی اش به پوچی رسیده است، تصمیم میگیرد اسلحه بردارد و افرادی که مستحق مرگند را به قتل برساند. دیری نمی گذرد که او در این کار یک شریک غیر منتظره هم پیدا می کند: دختری ۱۶ ساله بنام روکسی که احساساتی مشابه او دارد…
فضانوردی به نام «اسپنسر آرما کاست» (دپ) در جریان مأموریتی در فضا جانش به خطر می افتد. اما در آخرین لحظه او را نجات می دهند و به کره ی زمین باز می گردانند. در حالی که همسرش، «جولیان» (ترون)، آرام آرام، متوجه می شود گویی مردی که از فضا بازگشته، آن «اسپنسر»ی نیست که به فضا رفته بود...
این فیلم در مورد جوانی است که دارای قدرت ویژه ای در مبارزات تن به تن است یک روز در یک مسابقه خیابانی شرکت کرده و توجه خیلی ها رو به خود جلب می کند و باعث می شود که به مسابقات بین المللی راه پیدا کند و…
چارلی افسر پلیس ساده ای در رود آیلند است که همه مردم او را دست می اندازند. کسی او را جدی نمیگیرد حتا نامزدش تنها پس از ازدواج با او به او خیانت میکند و در حالی که سه پسر حاصل از روابط نامشروع را پیش چارلی میگذارد با مرد کوتوله سیاه پوستی فرار میکند. این اتفاقات موجب نوعی سرخوردگی در چارلی میشود و به مرور زمان شخصیت شیزوفرنی جدید به نام هنکس در وجود او شکل میگیرد. هنکس بر خلاف چارلی شخصیتی شرور از یک پلیس خشن و مردم آزار است. اداره پلیس احساس میکند که چارلی نیاز به مدتی استراحت و سفر دارد از همین رو چارلی را به عنوان اسکورت آیرین به خاطر یک سلسله سوء تفاهمات ارتباطی (با محبوب سابقش)، تا نیویورک اسکورت کند تا در آنجا بازجوئی شود...
دو نماینده پرانرژی که ویژگی های اخلاقی مناسبی ندارند ( راد و اسکات ) تصمیم می گیرند عضو یک اتحادیه شوند. در آنجا آنها یاد خواهند گرفت حتی اگر کسی را دوست نداشته باشند، باید رفتار مناسبی با او داشته باشند…