روزنامه نگاری به خاورمیانه سفر میکند تا در مورد خانواده اش تحقیق کند و به آخرین آرزوهای مادرش پی ببرد…
ولادیسلاو (برودی) که یک نوازنده متبحر پیانو است ، مشغول یک اجرای رادیوئی است که انفجار یکی از بمب های آلمان نازی استودیوی رادیو ورشو را به هم می ریزد. ورشو تحت حمله نازی ها قرار گرفته و خانواده ثروتمند ولادیسلاو از جمله پدر ، مادر ، برادرش هنریک و خواهرانش بعد از اشغال این شهر ناچار به ترک آپارتمان مجهزشان هستند. رفتارهای خصمانه ای که با یهودیان می شود این خانواده را نیز می آزارد اما هنوز هیچ کس هدف واقعی این برنامه را نمی داند ، تا اینکه نازی ها یهودیان را سوار یک واگن باری می کنند تا به جایی نامعلوم ببرند. یکی از آشنایان خانواده در پلیس یهودی او را بیرون می کشد و با کمک دوست دیگری در آپارتمانی پنهان می شود. مدتی بعد ورشو غرق گرسنگی ، نکبت و بیماری می شود و ولادیسلاو با مو و ریشی بلند مدام تغییر مکان می دهد تا کسی او را پیدا نکند ، اما سروانی آلمانی ولادیسلاو را در خانه ای متروکه پیدا می کند و …
« والتر نف » ( مک موراى ) زخمى وارد دفتر کارش میشود و خطاب به دستگاه ضبط صدا ماجراى خود را تعریف میکند : این که چطور به عنوان مأمور بیمه به خانه ى آقاى « دیتریکس » رفت و به خانم خانه ، « فیلیس » ( استانویک ) دل باخت ، طورى که قبول کرد در نقشه ى قتل شوهر ثروتمندش و تصاحب حق بیمه با او همدستى کند...
چارلز فاستر کین( ولز ) ،سلطان مطبوعات و میلیاردر معروف درقصرش به تنهایى در حالى که زیر لب کلمه ى « غنچه رز » را زمزمه میکند ،میمیرد. او با مرگش مورد توجه رسانه هاى گروهى و به خصوص خبرنگار کنجکاوى قرار میگیرد که مایل است رمز « غنچه رز » را کشف کند...
لئونارد مردی که حافظه کوتاه مدتش را از دست داده و دیگر قادر نیست چیز جدیدی را به خاطراتش اضافه کند. او بوسیله یادداشتها و خالکوبی کردن بدنش، به دنبال مردی است که فکر می کند همسرش را به قتل رسانده. در واقع این هدف آخرین چیزی است که او به یاد می آورد...
در «اسکای فال» وفاداری جیمز باند به «ام» مورد آزمون قرار میگیرد و این زمانی است که گذشته «ام» فاش می شود و «ام آی ۶» (اداره اطلاعات خارجی بریتانیا) مورد حمله قرار میگیرد. در همین حال ۰۰۷ باید تهدیدها را خنثی کند، بی آنکه برای اش مهم باشد این کار به لحاظ شخصی چقدر برایش هزینه دارد…
"دکتر رایان استون" یک مهندس پزشکی نابغه در اولین ماموریت خود با شاتل فضایی به همراه فضانورد کهنه کار "مت کاوالسکی" در آخرین ماموریت پیش از بازنشستگی به فضا فرستاده می شوند.اما در یک گردش روتین فاجعه ای بزرگ رخ می دهد.شاتل بطور کامل متلاشی شده و آنها را در فضای بیکران و بدون جاذبه سرگردان می کند...
«فارست گامپ» (تام هنکس) مادرزاد دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است. در کورکی به طور معجزه اسایی توانایی راه رفتن را بدست می آورد اما همچنان ضریب هوشی اش بسیار از حد نرمال پایینتر است. مادرش با تلاش فراوان او را به مدرسه می فرستد. بر اساس سلسله ای از حوادث به موفقیتهایی بزرگ دست پیدا می کند. به جنگ ویتنام می رود و به عنوان قهرمانی دست پیدا می کند. و حتی عاشق می شود...
در یک صانحه هوایی خلبانی دائم الخمر هواپیما را در بدترین شرایط فرود می آورد ولی این پایان ماجرا نیست ، او باید در تحقیقات مربوطه از خود دفاع کند…
“هشت و نیم” پژوهش درمشکل کارگردانی مشهور است که نمیداند برای فیلم آیندهٔ خود چه موضوعی را برگزیند...