مردی جوان پس از اینکه همسرش او را ترک کرده و به انگلیس می رود خانواده اش را در دهه 1940 بزرگ می کند.پس از مرگش او درخواست می کند که برای تدفین به آلاباما بازگردد.دو خانواده پس از سالها به هم می رسند و...
داستان در مورد آمبر ، یک دختر متوسط محبوب که دچار برق گرفتگی می شود و می میرد ولی مجاز به ورود به بهشت نیست او باید به دختر کم محبوب در مدرسه کمک کند که در مراسم زیباترین ملکه برنده شود ولی فقط یک هفته فرصت دارد...
وکاس و ناثان اسکات، دو برادر ناتنی، در شهر کوچک و پرهیاهوی تری هیل، کارولینای شمالی، زندگی میکنند. آنها در زمین بسکتبال و در میان دوستانشان با هم رقابت میکنند و گاهی اوقات با هم اختلاف نظر دارند.
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...