پس از مدتها پس از مرگ هیولا ، پسر دکتر فرانکشتاین که به قلعه آبا و اجدادی بازگشت ، با چوپان دیوانه ای روبرو می شود که موجودی را پنهان می کند. او برای پاک کردن نام خانوادگی ، موجودی را زنده می کند و سعی می کند او را احیا کند.
یک زوج جوان که با فقر مبارزه می کنند باید ازدواج خود را مخفی نگه دارند تا شوهر شغل خود را حفظ کند، زیرا رئیس او دوست ندارد مردان متاهل را استخدام کند...
دختر جوان آمریکایی به همراه نامزد و عموی ثروتمند خود از پاریس دیدن می کند و در آنجا رمان نویسی را ملاقات می کند و به او علاقه مند می شود. غافل از اینکه، رمان نویس از دخترک برای رسیدن به عمومش استفاده کرده است...
یک دختر جوان آمریکایی در پاریس به مردی اشرافی علاقهمند میشود، اما متوجه میشود که آن مرد قرار است به زودی در یک ازدواج از پیش برنامهریزیشده، همسر فرد دیگری شود. دختر برای اینکه بتواند با او ازدواج کند و به عشقش برسد، نقشهای طراحی میکند.
یک مرد جوان در تلاش است تا عشق کودکیاش را به ازدواج با خودش ترغیب کند، او واقعا به زنی دیگر علاقهمند است اما از ترس اینکه همانند والدینش کارشان به طلاق بکشد از ازدواج با او خودداری کرده است...
این داستان درباره یک بازیگر مشهور سابق به نام مدام آدل است که دوران افول خود را سپری میکند. او به یک بازیگر جوان آمریکایی فرصت میدهد تا نقش سابق او را بازی کند و در نتیجه، هر دو دوباره به شهرت و محبوبیت میرسند.