"مت مسترز" جوان از پدر خود که هرگز او را ندیده متنفر است.به نظر می رسد او مادرش را در حال مرگ تنها گذاشته است.این احساس او باعث ایجاد تنفر بین مردم کوهستان شده است.اما با از راه رسیدن یک غریبه تاثیرات مثبت بین مردم ایجاد می شود و...
« بيگ جان مك مسترز » ( گيبل ) و « اسكوار جان سند » ( تريسى ) دو جويندهى نفت هستند كه فراز و نشيبهاى مالى آنان با مشغلههاى عاطفىشان در هم آميخته است.
وقتی "باب ستون" از تگزاس به کانزاس مهاجرت می کند،نکات خوبی در آنجا بخصوص "مری مک کلود" دختر بانکدار محلی را پیدا می کند.وقتی او فرصتی برای انتخاب شدن به عنوان کلانتر را بدست می آورد،رقیب معلم قابل احترام "ویلیام کانترل" می شود و...
« آقاى ديدز » ( كوپر ) ، مرد سادهاى اهل شهرى كوچك ، ميليونها دلار به ارث مىبرد و تصميم مىگيرد پولش را به نيازمندان ببخشد. وقتى به نيويورك مىرود ، عده اى انگل گردش را مىگيرند ، و زنى روزنامهنگار ( آرتور ) دربارهى او گزارشهايى مسخره چاپ مىكند...
جان ویات در کودکی شاهد قتل والدین و ربوده شدن برادرش می شود. سال ها بعد، در سفری با کاروان به سمت غرب، با برادرش که اکنون جاسوس باندی است که مرتکب این جنایات شده است، ملاقات می کند. جان و برادرش هر دو عاشق مری گوردون، دختری زیبا و مستقل می شوند.
جان کاروترز، مارشال ایالات متحده، شاهد یک سرقت میشود و شریف جیک شک میکند که شاید او سارق باشد. در همین حال، یکی از شهروندان برجسته شهر در حال برنامهریزی برای سرقت از همه است.