Holly Lynch

داستان فیلم در مورد کارآگاه پلیسی به نام Corbin Nash می باشد که از شهر نیویورک انتقالی می گیرد تا به شهر لس آنجلس برود. او قصد دارد قاتل پدر و مادرش را پیدا کند و آن ها را به سزای اعمالشان برساند.

زمانی که همسر ویلسون بر اثر سرطان فوت میکند، او تنها می ماند با فرزند نوجوانش پاتریک که مبتلا به اختلال اوتیسم است. پاتریک بیش از حد وابسته به مادرش بود و حالا بدون او نمی تواند درست احساسات خود را بیان کند. همینطور که این پدر و پسر سعی میکنند با فقدان عزیز از دست رفته‌شان کنار بیایند و به زندگی ادامه دهند، فشارهای روحی و جسمی آنها را در دنیای خودشان به عقب می‌کشاند...

یک مامور FBI و تیمش با افسران پلیس فاسد و فروشندگان مواد مخدر خشن در لس آنجلس که مایل به کشتن برای افزایش درآمد هستند سر و کار دارند...

درک معتقد است که بن لادن از تدفین دریایی خود جان سالم به در برده است. در افغانستان، داستی با نیروهای ناتو که در یک مأموریت مخفی هستند، ملاقات می‌کند. نظریه درک درست از آب در می‌آید؛ اسامه بازمی‌گردد و تروریست‌های زامبی می‌سازد.

داستان دو دوست دوران کودکی که دور از هم بزرگ شده اند و زمانی که والدین یکی از آنها به سرطان مبتلا میشود دوباره یکدیگر را پیدا میکنند ...

دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...