داستان درباره یک خبرنگار ( Elizabeth Banks ) که در رویای گوینده ی خبر شدن است.بالاخره فرصتی برای او پیش میاید اما او در شب قبل مصاحبه شغلیش در مرکز LA بدون تلفن بدون پول و … گیر افتاده و تنها 8 ساعت فرصت داره…
«شلی دارلینگتون» دختر جوانی و جذابی است که مدت نه سال است در عمارت «پلی بوی» ساکن است و زندگی بی دغدغه و آزادانه ای دارد. تا اینکه حضور یک رقیب جدید، و همینطور بالا رفتن سن شلی، باعث می شود او از عمارت اخراج شود. او که هیچ خانه ای برای زندگی نداشته و مهارت خاصی نیز برای کار کردن ندارد اطراف لس آنجلس سرگردان می شود تا اینکه یک شغل جدید پیدا می کند: او باید به گروهی از زنان عضو یک انجمن که چیزی ار روابط اجتماعی نمی دانند، درباره نحوه آرایش و نحوه برقراری رابطه با مردان آموزش بدهد...
ده سالي مي شود که «تام» (دمپسي) و «هانا» (ماناگن) دوستي افلاطوني دارند. تا اين که «هانا» نامزد مي کند و از «تام» مي خواهد تا نقش «همراه اصلي» را در عروسي او به عهده بگيرد. حالا «تام» به خود مي آيد و اين نقش را مي پذيرد تا بتواند در فرصت باقيمانده عروسي را برهم بزند و «هانا» را براي خودش داشته باشد...
چهار دوست در یک مجله با هم کار می کنند. اخیرا یکی از آنها که میلو نام دارد دچار مشکلاتی شده که باید فوراً خودش قضیه را حل و فصل کند تا قبل از اینکه دوستانش وارد عمل شوند.
داستان سریال درباره یک گروه از دوست های صمیمیه که وقتی زوجی که همه گروه رو دور هم جمع کردن (الکس و دیو) از هم جدامی شند کل گروه به هم می ریزه و هرکدوم میمونند که کدوم طرف رو انتخاب کنند. تمرکز اصلی داستان سریال بر روی دوستی های مدرنه که به شکل کمدی وخندهدار بیان میشه…
داستان سریال درباره یک اسکیت باز نمایشی است که پس از یک سقوط که تقریباً می توانست موجب پایان دادن به حرفه شود، اما فرصتی برای ادامه دادن به حرفه خود پیدا می کندو ….