برد آدامز مدیر جدید یک کارخانه تولید در شهری کوچک واقع در نیوهمپشایر است. ماموریت وی آرام کردن روابط کار بعلاوه کارمندان اخراج توسط مالک آنجا، خانم دابلدی، است. برد در راستا موفق می شود رابطه ای عاشقانه نیز آغاز کند...
یک کشاورز در شهر کوچکی که از شانس و اقبال خود رنج می برد، متوجه می شود که یک گروه تئاتر به خانه خود حمله کرده است که از خواهرش دعوت شده است که در آنجا بماند...
"استنلی بنکس" پدر مغرور "کی" روز ازدواج او را به یاد می آورد.آن روز با اعلام نامزدی او شروع شد و مشکلات و غافلگیریهای این ازدواج در فیلم به تصویر کشیده می شود...