هاتاوی نوا ، که هنوز تحت تعقیب اقدامات گذشته خود قرار دارد ، به یک سازمان تروریستی به نام مفتی می پیوندد و نام مستعار "مفتی نبی ارین" را تصویب می کند. مفتی در حال مبارزه با یک تروریسم علیه دولت فدراسیون زمین است.
داستان در مورد چیسه هاتوری میباشد که یک عمر زندگی را به غفلت و بدرفتاری و بدون عشق گذرانده است. به دور از گرمای وجود خانواده، او سهم خود از سختی ها و بحران ها را به دوش کشیده است. درست زمانی که به نظر امیدی باقی نمانده، رویارویی سرنوشتسازی منتظر اوست. زمانی که مردی با سر جانور به همراه قدرتهای عجیب، او را در حراج برده خریداری میکند. زندگی چیسه دیگر مانند قبل نخواهد بود.
آلیسا جادوگر، نوزادی را پیدا می کند و او را بزرگ می کند. 16 سال بعد، ویولا، دخترخوانده او، بسیار بلند قد شده است. آلیسا و ویولا در یک سفر خنده دار و آشفته از هویت های اشتباه و شیطنت های ماوراء طبیعی قرار می گیرند.
یک کارمند خجالتی کتاب فروشی که توانایی اینو داره که ارواح و اجنه رو ببینه، توانایی که آرزو می کنه متعلق به اون نبود. از اونجایی که معمولا چیزایی که میبینه اونو به وحشت میندازه، ریهیتو هیاکاوا؛ یک جن گیر که همون قدر که قدرت فراطبیعی بالایی داره، از لحاظ آداب اجتماعی ضعف داره و انگار از هیچ چیز فانی یا غیرفانی نمی ترسه. این زوج عجیب کنار هم میان تا معما های عجیبی که سر راهشون سبز میشه رو حل کنند. گرچه، روش های کارشون ممکنه کاملا ایمن نباشه!
دانشجویی از دانشگاه کیوتو با یک نیمهخدا ملاقات میکند و از او میخواهد که به او اجازه دهد تا سه سال گذشته را دوباره زندگی کند تا بتواند قلب دختر مورد علاقه خود را به دست آورد.
در ماه اگوست سال 20XX یک دروازه از دنیایی دیگر به صورت ناگهانی به توکیو باز میشه و هیولا هایی از این پورتال وارد توکیو میشن و در مدت کمی انجا را به جهنمی از خون میکشدن. نیروهای دفاعی ژاپن بلافاصله وارد عمل میشن و انهارو به پشت دروازه راهی میکنن و انها یک تیم رو برای حمله به درون این دروازه میفرستن به اسم JGSDF که یک تیم ویژه و حرفه ای هستن.کاپیتان این تیم به اسم یوجی ایتامی که 33 سال داره برای شناسای با تیم خود وارد این دروازه میشه و...
در مورد اونیزوکا یک رهبر گروه قلدر هاست که تصمیم گرفته خود را عوض کند و هدفی شرافتمندانه را دنبال کند،تبدیل شدن به بزرگ ترین معلم دنیا،البته دلیل اصلی او ملاقات با دختر های دبیرستانی جذاب است،پس میشه گفت تقریبا عوض شده . قانون بین او و هدفش را گرفته هر چند او انقدر بین قانون و بی قانونی فاصله میبیند که می خواهد بین خودش و دختر های دبیرستان باشد.
آئي انما یک بار دیگر به عنوان جيگوکو شوجو بازميگردد که از جيگوکو تسوشين (خط تلفن داغ جهنم) استفاده ميکند تا به مردم اجازه دهد که نفرین خود را در برابر آزاردهندگان خود قرار دهند و آنها را مستقيماً به جهنم بفرستند. به عوض، کاربران وب سایت پس از مرگ در جهنم خواهند بود. در همین حال، دختر مرموزی با چشمان آبی به نام کیکوری ظاهر میشود و به نظر میرسد قصد عجيب و غريبي در قبال آئي و عمليات جيگوکو تسوشين دارد.
“کوماتسو نانا” به دنبال دوستش “شوجی” به توکیو نقل مکان میکند تا به زندگیای که همیشه رویای آن را داشته، دست یابد. در قطاری که به مقصد توکیو در حرکت است، او “اوساکی نانا” را ملاقات میکند، دختری که خوانندهی یک گروه پانک راک به نام “بلست” است و او نیز عازم توکیوست تا به آرزوی خود برای تبدیل شدن به یک حرفهای دست یابد. پس از رسیدن به توکیو آن دو راه خود را از هم جدا میکنند اما دست سرنوشت دوباره آنها را با یکدیگر روبرو میکند واین دو دختر همنام در توکیو همخانه نیز میشوند. کمکم پیوند دوستی دو “نانا” محکمتر و عمیقتر میشود و در کنار هم با مشکلاتی که در زندگی عاشقانه و کاری آنها بوجود میآید، روبرو میشوند.
ویستریا دختر یتیمی است که در انتهای قرن نوزدهم در گوشه ای از امپراتوری بریتانیا زندگی می کند. زندگی او متروک و تاریک است – تا اینکه با مالبوس، موجودی جاودانه قدرتمند اما به همان اندازه تنها با ظاهری پشمالو، که توسط شکارچیان شکار شده است، روبرو می شود. ویستریا و مالبوس با هم در امپراتوری پرسه می زنند – پرجمعیت از انسان ها و جانورانی شبیه انسان – در جستجوی مکانی که بتوانند در صلح با هم زندگی کنند.
داستان انیمه قهرمانان تنیس یا همان پرنس تنیس "The Prince of Tennis" درباره اکیزن ریوما یک پسر عجوبه تنیس هست که از کودکی تنیس بازی کرده و توی مسابقات زیادی در آمریکا اول شده حالا برگشته ژاپن و داره به یکی از بهترین مدرسه های تنیس میره و اونجا با آدمهایی آشنا میشه و همشون را تحت تاثیر قرار میده و اونجاست که داستان برای کسب رتبه در مسابقات ملی شروع میشه و...
تو یه زندان تو ژاپن جوتارو کوجوی ۱۷ ساله زندگی می کنه: یه آدم وحشی، مبارز و خلافکار که یه نیروی غیر قابل کنترل تسخیرش کرده! سرتاسر دنیا نیروهای شیطانی در حال بیدار شدنن: “استند”ها، موجودات وحشتناک نامرئی که به حاملاشون قدرتهای بی نظیری می دن.جوجو برای نجات مادرش باید نیروی تاریک وجودش رو مهار کنه و به مصر سفر کنه تا خون آشام صد ساله ای که دنبال خون اعضا خونواده اشه رو شکست بده. ولی این راه رو به این آسونی نمی شه رفت؛ چون دشمنان زیادی قصد دارن در مقابلش ایستادگی کنن .
یک بیماری اسرارآمیز و مهلک درحال شیوع در کل جهان است و باعث مرگ فاجعه بار نسل بشر و افزایش حملات به انسانها توسط مردگان متحرک شده است.در ژاپن چندین دانش آموز دیرستانی و یک پرستار مدرسه مدتی کوتاه بعد از اینکه دبیرستان آنها توسط زامبی ها تسخیر شد ، برای فرار از دبیرستان فوجیمی با هم متحد میشوند. افراد این گروه قصد دارند که بفهمند چه کسی یا چه چیزی باعث این فاجعه شده است و در همان زمان باید برای زنده ماندن در این جهنم با تمام توان مبارزه کنند.
انیمه "کمدی دلگرم کننده" بر روی Chimimo متمرکز است که پیام آور جهنم و یک شیطان شیطانی است که شکل را تغییر می دهد. چیمیمو یکی از 12 شیطان شیطانی است که ماموریتش تبدیل دنیای انسان به جهنم است. 12 شیطان به همراه "هل سان" به دنیای انسان می روند، اما هل سان و چیمیمو به خانواده ای سه خواهر به نام های موتسومی، هازوکی و می تبدیل می شوند.
یکی از خانوداه های اشراف زاده انگلیس، فانتوم هایو، سرپیشخدمتی به نام سباستین مایکلز دارند. او بدون شک دارای دانش کامل، رفتارهای بی نقص و استعداد هنرهای جسمانی است. اما بنا به دلایلی، وی به عنوان استادی ۱۲ ساله انجام وظیفه می کند.
یک دانش آموز بسیار تنبل در مدرسه سلطنتی جادوگری در امپراطوری Roland است. یک روز امپراطوری Roland به جنگ با یکی از کشورهای همسایه بنام Estaboole میرود. او تمام همکلاسیهایش را در یک مبارزه از دست میدهد و تنها میتواند دو عدد از بهترین دوستانش را نجات دهد به نام های Keifer Knolles و Sion Astal. بعد از جنگ Ryner به دستور Sion Astal که حالا پادشاه Roland است به سفری برای پیدا کردن مبارز افسانه ای (Legendary Hero) میرود. او میفهمد که یک نفرین و بلای مرگبار در حال پخش شدن در سراسر قاره است.
“یوشوکو نو نکویا” روستورانی با سبک و سیاق غربی می باشد که در انتهای یک بازار قرار گرفته است و در ساعات معمولی پذیرای مهمانان خود می باشد ولی وقتی که به روز تعطیل و شنبه میرسیم این رستوران با منوهای عجیبی به سراغ مهمانان عجیب تری می رود و پذیرایی از آنها آغاز می گردد.
به عنوان مجازات برای یک مشت زن و خوش نویس جوان و خوش تیپ به اسم Handa Seishu که به یک جزیره ی کوچیک هم تبعید شده و تا حالا رنگ شهر به خودش ندیده و خونش تبدیل به زمین بازی برای بچه ها شده و دلش نمی خواد زیاد با مردم رابطه داشته باشه و حتی یه ملاقات کننده از در جلویی هم نداره چی می تونه بهتر از درگیری با یه دختر بچه روستانی با کلی اتفاقات سخت و دیوانه کننده باشه؟