داستان فیلم فلورا، مادر مجردی را دنبال می کند که با پسرش مکس در حال جنگ است. او در تلاش برای یافتن سرگرمی برای مکس، یک گیتار را از زباله دانی پیدا می کند و متوجه می شود که زباله های یک نفر می تواند نجات یک خانواده باشد...
یک مرد قدرتمند که به هیچ چیز اهمیت نمی دهد، زمانی که یک تصادف رانندگی با پسری که از نظر جنسی مظهر زندگی است، او را به چالش می کشد تا با حقیقت خود روبرو شود، او مجبور می شود با هسته خود ویرانگرش روبرو شود...
جان ، 35 ساله نظافتچی پنجره ها ، زندگی خود را وقف تربیت پسر چهار ساله خود مایکل می کند ، زیرا مادربچه بلافاصله پس از تولد آنهارا ترک می کند. زندگی آنها ساده است ، با این حال ، جان فقط چند ماه دیگر عمر دارد. از آنجایی که او خانواده ای ندارد که به آنها مراجعه کند ، روزهای باقی مانده اش را به دنبال خانواده ای جدید و مناسب برای فرزندخواندگی مایکل می گذراند...
جو یک پزشک در بازار سیاه است که عملیات غیرقانونی را برای جهان جنایتکاران انجام می دهد. هنگامی که او به یک دختر جوان پناه می دهد، باید بین شکستن سوگند پزشکی یا عبور از کارفرمایان بی رحمش یکی را انتخاب کند...
کانر، پسری چهارده ساله در دهه 1980 شهر دوبلین است که پس از به وجود آمدن مشکلات مالی برای خانواده اش، دوران تاریکی را سپری می کند تا اینکه یک روز او تصمیم می گیرد از خانه فرار کرده و برای تحت تاثیر قرار دادن دختر مرموزی که ازش خوشش می آید، یک گروه موسیقی تشکیل دهد...
یک تکاور ایرلندی در دوران قحطی ایرلند در خارج از کشور برای ارتش انگلستان میجنگد. اما هنگامی که او پست خود را رها کرده تا دوباره به خانوادهاش ملحق شود، با وجود تجربههای هولناکی که از جنگ دارد، نابودی زادگاهش توسط قحطی و ظلم و ستمی که به مردم و خانوادهاش شده است باعث شکه شدنش میشود و…