باورهای مذهبی ریشهدار که ظاهراً به پاکپرستی پدران زائر برمیگردد، بر جامعهای حاکم است که هر روز با خشونت بیپایان سرگرم میشود. اگر درست باشد که فیلمهای آمریکایی بازتاب جامعه آمریکا هستند، ایالات متحده یک مشکل جدی دیگر دارد: فقدان تمایلات جنسی باز و اروتیسم...
مردی برای جلوگیری از طلاق، به همسرش اجازه می دهد که با مردان دیگر رابطه داشته باشد. هنگامی که معشوقه های همسر او یکی یکی شروع به ناپدید شدن می کنند، این مرد مظنون اصلی این اتفاق می گردد.
"هامبرت هامبرت" پروفسوری بریتانیایی است که برای تدریس به آمریکا می رود.او اتاقی را در خانه "شارلوت هیز" اجاره می کند.اما او به محض دیدن دختر 14 ساله ی او "دولارس" جذب او می شود."هامبرت" با اینکه از مادر او متنفر است با او ازدواج می کند چون این تنها راه نزدیک شدن به "دولارس" است …
"دیوید" و "دایانا" زن و شوهر جوانی هستند که دل باخته ی یکدیگر هستند و دچار مشکلات مالی شده اند. این دو به امید به دست آوردن پولی که نیاز دارند به لاس وگاس می روند، اما به مقصود خود نمی رسند. تا این که با مرد میانسال باوقاری آشنا می شوند که نامش "جان گیج" است و ...
یک سرباز سابق امریکایی که در ویتنام جنگیده، وقتی در مترو مورد حمله موجوداتی شاخدار قرار می گیرد و پسر مردهاش را می بیند، به این نتیجه می رسد که زندگی گذشتهاش در جنگ آنطور که اعتقاد دارد، نیست.
«دن گالاگر» (داگلاس)، يک وکيل متأهل و خوشبخت نيويورکي است. وقتي همسرش، «بت» (آرچر) و دخترش، «الن» (لاتسن) براي تعطيلات به خار شهر مي روند، او با زني به نام «الکس فارست» (کلوز) رابطه اي شورانگيز برقرار مي کند. براي «دن» اين يک رابطه ي گذراست، اما «الکس» بيش از اين مي خواهد...
"آلکس اوونز" زنی چندکاره است،در روز کارگر و در شب رقاصی حرفه ای.رویای او وارد شدن به یک کمپانی واقعی رقص است و با تشویقهای دوست پسر و رئیسش ممکن است شانس رسیدن با آن را داشته باشد...