تونی روزن، فروشندهای دورهگرد، به همراه گجت جدیدش، پورکی (که یک خوک رباتیک است)، در روستای کوچک مادونا گرفتار میشود. این روستا به دلیل اختلافات سیاسی عمیق و طولانیمدت، دچار آشفتگی شده است. تونی تمایل دارد هر چه سریعتر این مکان را ترک کند، اما معلم جوان روستا، ماریا گلوری، از او درخواست کمک میکند. اینجاست که شاید پورکی بتواند نقشی در حل مشکلات ایفا کند.
فریتس و فردی فرآتور با فروشندگی کتابهای مذهبی امرار معاش میکنند. زمانی که آنها زنگ خانه کارلو موس را به صدا درمیآورند، که تحت نظارت سرویس مخفی است، کارلو در را به روی آنها میبندد و به آنها میخندد...
داستانی شبیه به فیلم کوتاه "برشهای کوتاه" (1993)، اما با بودجهای کمتر، در یک روز گرم ژوئنی در شهر بندری آنتورپ روایت میشود. ناتالی، شوکی برادرش، والتر دوست پسرش و لارا دوست دختر سابق او، فرمین نگهبان گالری، پل گارسین معلم فرانسوی ناراضی، چند جوان خوشگذران از شهر گنت و ویندمن مرموز، هرکدام به صورت جداگانه و بدون ارتباط ظاهری با هم، به انجام کارهای خود مشغول هستند.