پس از یک جنگ ویرانگر در یک تمدن ترسناک آنارشیستی آینده، آلن و خانواده اش تصمیم می گیرند از شهر نقل مکان کنند و در یک زباله دان بزرگ مستقر شوند تا با زباله ها زنده بمانند. اما کمبود آب بسیار زیاد است. این یک مبارزه برای وجود است.
رونی و یورگن در شهر سولوار در نروژ (در منطقه لوفوتن) زندگی میکنند. آنها ایده درخشانی به ذهنشان میرسد و یک ایستگاه رادیویی غیرمجاز به نام "رادیو فسکسلوگ" راه اندازی میکنند.
افسانهی اوله هویلاند، دزد ماهری که در نیمهی اول قرن نوزدهم از ثروتمندان میدزدید و زنان را در مسیرش شیفتهی خود میکرد، تا اینکه تلاش کرد از بانک ملی سرقت کند.