جنگ جهانی دوم است و ارتش روسیه توانسته تا ۱۲ کیلومتری برلین نفوذ کرده و آنجا را محاصره کند. اختلاف بین افسران آلمانی بالا گرفته و تعدادی از آنها قصد ترک برلین را دارند و عده ای دیگر به او وفادارند و قصد ماندن در برلین را دارند .عده ای از افسران به هیتلر پیشنهاد ترک برلین را میدهند که او قبول نمی کند و قصد مقابله با روس ها را دارد و این در حالیست که روس ها هر لحظه به شهر نزدیک میشوند. نقشه های هیتلر برای حفظ برلین با شکست مواجه میشود… ( این فیلم چند روز پایانی حکومت هیتلر را نشان میدهد )
داستان درباره شخصیت «هری ملیکوز» است؛ او ورزشکار و قهرمان شنا است. اما در این میان یک اتفاق هری و دوستان اش را وارد مسیر تازه ای می کند. شخصیت «ماتیس» دوست هری، و «کارولا» خواهر هری، قصد دارند از راه فاضلاب به برلین غربی بگریزند؛ اما در حین فرار «کارولا» باز می ماند و دستگیر می شود. اینک، هری به همراه ماتیس و عده ای دیگر به فکر ایجاد یک تونل هستند که آنها را از غرب به شرق برلین برساند تا هر کدام بتوانند از این طریق، بازمانده هایشان را به نزد خود بیاورند...
مجموعه ای از بدترین ظالمان و خلافکاران تاریخ گرد هم آمده اند و نقشه ای برای به راه انداختن یک جنگ و از بین مردن میلیون ها نفر طراحی کرده اند. مردی باید قبل از این که دیر شود این نقشه را متوقف کند...
بعد از بازگشت از یک زندان روسیهای ، آنتونیا باید بخاطر حکومت جدید آلمان شرقی ، تجربیات وحشتناکش را مخفی کند . وقتی که علیرغم تلاش بسیارش برای مخفی کردن رازهایش ، آزادی دوبارهاش از او سلب میشود ...
«لارا» (کیرا نایتلی) دختر جوان و زیبایی است که سه مرد به او علاقه دارند: یک انقلابی، یک مغولی، و یک دکتر. در طی ماجراهای انقلاب روسیه، «دکتر ژیواگو» (هانس متسون) که متاهل است با لارا آشنا می شود و به او علاقه پیدا می کند...