جمعی از هنرمندان برجسته در سالن کنسرت مرکز کندی گرد هم آمدند تا از آدام سندلر، برنده بیست و چهارمین دوره جایزه مارک تواین برای طنز آمریکایی، تجلیل کنند.
وقتی اختراع اسرارآمیز ون هلسینگ، «پرتو هیولاسازی» به هم میریزد، دراک و دوستان هیولاییاش همگی به انسان تبدیل میشوند و جانی تبدیل به یک هیولا میشود. در بدن ناهماهنگ جدیدشان، دراک، سلب قدرت، و جانی پرجنبوجوش، عاشق زندگی بهعنوان یک هیولا، باید با هم متحد شوند و در سراسر جهان مسابقه دهند تا قبل از اینکه خیلی دیر شود، درمانی پیدا کنند، و قبل از اینکه...
شان هیز به عنوان استاد خدمت می کند زیرا نوبت الک بالدوین در صندلی داغ است. رابرت دنیرو، جف راس، و کیتلین جنر در میان دیگران به این بازیگر/کمدین ضربه می زنند...
زمانی که دو پدر در بحثی دوستانه به فکر یک مبارزه میوفتند تا ببینند کدامیک برتر از دیگری هست، یکی از آنها مساله را خیلی جدی میگیرد و همه چیز بد پیش میرود، تمام روابط خراب میشود و…
مِیویس دراکولا را با یک سفر دریایی خانوادگی سوار بر یک کشتی تفریحی هیولایی لوکس غافلگیر میکند تا او بتواند از فراهم کردن اوقات خوش در هتل برای دیگران مرخصی بگیرد. باقی دار و دستهی دراک توانایی نرفتن با او را ندارند. ولی هنگامی که بندر را ترک میگویند، پای عشق و عاشقی به میان میآید پس از آنکه دراکولا با ناخدای مرموز کشتی، اریکا، آشنا میشود. حال نوبت مِیویس است تا نقش ولی بسیار حساس را بازی کند و پدرش را از اریکا به دور نگه میدارد. تنها چیزی که آنها نمیدانند این است که عشق بسیار عالی دراکولا در واقع یکی از نوادگان آبراهام ونهلسینگ است که از دشمنان خونی و قدیمی دراکولا و تمامی هیولاها میباشد.
سندی وکسلر (آدام سندلر) یک مدیر با استعداد است که در دهه 90 و در شهر لس آنجلس به نمایندگیِ گروهی از مشتریان مشغول به کار است. اما زمانی که او عاشق جدیدترین مشتری اش یعنی کورتنی کلارک (جنیفر هادسون) میشود، شرایطش تغییر میکند و...
در قسمت دوم این انیمیشن میویس با جاناتان ازدواج کرده و صاحب پسری نیمه انسان نیمه خون آشام می شوند به نام دنیس. از طرفی میویس به همراه همسرش به خانه ی جانی مسافرت می کنند و دنیس را پیش دراکولا می گذارند. در این میان پدر دراکولا٬ ولاد با گویندگی مل بروکس سر میرسد تا تربیت دنیس را به عهده بگیرد. اما او با دراکولا مشکل اساسی دارد.
هنگامی که مرد شاد خانواده ,جو درت, خود را در گذشته ی نه چندان دور میبیند, او یک ماجراجویی تاریخی را شروع میکند تا به زمان حال برگردد و به کسانی که دوستشان دارد برسد...
Rainie از شهر بزرگ به یک جنگل جادویی در یک سرزمین پر رمز و راز منتقل می شود که در آنجا با Blue ملاقات می کند و این دو به طور مشترک به نجات جنگل های بارانی کمک می کنند...
هیولاها سالهاست که از ترس انسان ها (!) خواب و خوراک ندارند. کنت دراکولا هتلی مخصوص هیولاها می سازد که بدون نگرانی می توانند در آنجا اقامت داشته باشند اما با ورود یک انسان همه چیز بهم می ریزد...
جک سادلستین ( آدام سندلر ) مرد موفقی است که در امور تبلیغاتی فعالیت می کند. وی به همراه همسر زیباش ارین ( کتی هولمز ) و بچه هایش ، زندگی آرامی در لس آنجلس دارند و از این بابت بسیار خوشحال هستند. اما تنها نگرانی آنها در زمان برگزاری جشن شکرگزاری اتفاق می افتد زیرا در این روز آنان می بایستی با خواهر دوقولوی جک به نام جیل ( با بازی آدام سندلر ) ملاقات کنند که فردی به شدت پرخاشگر و عجیب است که کانون گرم خانواده آنها را برهم می زند.
سه مرد جوان سعی دارند فرصت هایی را که در دوران کودکی از دست داده اند جبران کنند. آن ها یک تیم بیسبال سه نفره تشکیل می دهند تا در مقابل تیم های بچه های امروزی بازی کنند...
قبیله هنسی - مادر کیت، دختران بریجت و کری و پسر روری - پس از مرگ پل، پدرسالار خانواده، به دنبال راهنمایی و حمایت از یکدیگر هستند. والدین کیت کمک می کنند.