"نانت کارتر" وارثی ثروتمند با عموی خود شرط می کند به مدت 48 ساعت به همه چیز نه بگوید.اگر او برنده شود می تواند پول را در یک نمایش سرمایه گذاری کند اما مشکل اینجاست که او نمی داند عمویش از بازار بورس کنار گذاشته شده...
در شب سال نوی 1946، شیلا شوهرش بارنی را می کشد. او آرزو می کند که بتواند سال 1946 را مجددا باز گرداند و از اشتباهاتی که در طول سال مرتکب شده است اجتناب کند. آرزوی او محقق می شود، اما فریب دادن سرنوشت دشوارتر از آن چیزی است که او پیش بینی می کرد...
دکتر تیموتی کین، پزشک شهر نیویورک، خیابان برادوی و همه شخصیتهای آن را به خوبی میشناسد، همانطور که منشیاش، کانی مدیگان، میشناسد. مردی که کین او را به زندان انداخته بود، اکنون در حال مرگ است و از کین میخواهد که دخترش را پیدا کرده و ثروتش را به او بدهد. با این حال، افراد دیگری فکر میکنند که سهمی از این ثروت دارند و برای رسیدن به آن، معمولاً با روشهای نادرست، تلاش میکنند.
جیمی مالک یک فروشگاه موسیقی ناموفق،برای کار نزد عموی خود که مالک یک کارخانه محصولات غذایی است می رود.در بین راه او با یک خانواده ایرلند آشنا شده و متوجه می شود آنها بدترین دشمنان عمویش هستند و ...