دو زن جوان آمریکایی به اسامی «ویکی» (ربکا هال) و «کریستینا» (اسکارلت جوهانسن) برای گذراندن تعطیلات تابستانی نزد یکی از اقوام دور ویکی در شهر بارسلون در کشور اسپانیا می روند. ویکی زنی احساساتی است که بزودی قصد ازدواج با نامزدش داگ را دارد که مردی قابل اطمینان اما غیر رمانتیک است. کریستینا نیز دختری خوشگذران است که قصد دارد در بارسلون ماجراهای جدید عاطفی را تجربه کند. آنها در شهر با مرد نقاشی به اسم «جوان آنتونیو» (خاویر باردم) آشنا می شوند که هنوز با همسر سابقش «ماریا» (پنلوپ کروز) ارتباط دارد. کریستینا در اولین برخورد تحت تاثیر جذابیت جوان قرار می گیرد...
داستان در سال 1949 رخ می دهد و درباره ی یک تاجر میانسال بنام "هری آلن" (کریس کوپر) است، که با "کی نسبیت" (ریچل مکآدامز)، یک بیوه ی بازمانده از جنگ رابطه دارد. او به یکی از بهترین دوستانش که تنها و افسرده است پیشنهاد می دهد که دیداری با معشوقه اش داشته باشد، بلکه از تنهایی اش کاسته شود...
فیبی دختری باهوش و خلاق است که عاشق بازی شطرنج است. او همچنین دچار اختلالی به نام سندرم تورت است که باعث میشود حرکات و صداهای غیرارادی داشته باشد. فیبی در مدرسه با مشکلاتی مواجه است و اغلب توسط معلمانش مورد آزار قرار میگیرد. او در یک مدرسه جدید ثبت نام میکند و با معلمی به نام خانم مارشال (کلارکسون) آشنا میشود که...
«لارس» جوانی دست و پا چلفتی، مومن و به شدت خجالتی است که در شهر کوچکی زندگی می کند. او سرانجام موفق می شود دختر رویاهایش را به خانه*ای که در آن به همراه برادر و زن برادرش زندگی می کند، بیاورد. تنها مشکل اینجاست که این دختر واقعی نیست، بلکه عروسک پلاستیکی است که لارس آن را از روی اینترنت خریداری کرده است…
«کیت» (زیتا جونز) آشپز یکی از بهترین رستوران های منهتن است و به رغم خلق و خوی تندش، صاحب رستوران (کلارکسن) او را تحمل می کند چون بهترین آشپز غذاهای فرانسوی است. اما زندگی «کیت» پس از مرگ خواهرش در سانحه ی اتومبیل زیرورو می شود، چون مسئولیت نگه داری از دختر خواهرش (برسلین) به عهده ی او می افتد …
داستان فیلم در سال 1965 نیوانگلند اتفاق میافتد، دختری پردردسر در جنگلهای اطراف یک مدرسه دخترانه منزوی که توسط والدین بیعلاقهاش به آنجا فرستاده شده بود، با اتفاقات مرموزی روبرو میشود...
داگویل شهر کوهستانی در ایلات متحده می باشد که جمعیت آن بسیار کم است و مردم شهر انسان های ساده اند که به کار خودشان مشغول هستند، تا اینکه در یک شب دختری به نام گریس که از دست تعدادی گانگستر در حال فرار است به این شهر پناه می برد. روز بعد ساکنان داگویل در یک نشست همگانی به ماندن گریس رای می دهند به این شرط که او بتواند در طی دو هفته همدردی آنها را جلب کند گریس به یکایک خانه های شهر می رود، در کار روزانه به اهالی کمک می کند، و در میابد که پشتیبانی اهالی دهکده از او، بهایی دارد که باید بپردازد...
فیلم معجزه داستانی واقعیست که “هرب بروکس” بازیکن هاکی روی یخ تیم ملی آمریکا، منجر به پیروزی در مقابل تیم شکست ناپذیر و سرسخت روسیه در المپیک ۱۹۸۰ شد و …
مرد کوتوله ای (پیتر دینکلیج) که به تازگی تنها دوستش را از دست داده است، به نیو جرسی می رود تا در خلوت خودش زندگی کند. طولی نمی کشد که او با یک مرد هات داگ فروش پرحرف و یک زن که مشکلات خاص خودش را دارد، آشنا می شود...
در یک شهر کوچک آمریکای جنوبی،"پاول" مردی که به رابطه داشتن به همه دخترهای شهر مشهور است،عاشق خواهر کوچک بهترین دوستش می شود.او باید به همه ثابت کند که اینبار واقعا عاشق است...
«کتی» همسری عالی در دهه پنجاه هست و زندگی ایده آلی دارد، بچههای سالم، شوهر موفق، و موقعیت اجتماعی بالا، ولی وقتی شوهرش را در حال بوسیدن یک مرد میبیند زندگی عالی اش به هم پیچیده میشود و از کنترل خارج میشود و در این بین دوستی او با باغبانش «ریموند» که سیاه پوست هست و چنین روابطی در آن زمان از نظر جامعه رد شده هستند زندگی اش را از این هم پیچیده تر میکند. کتی زخم خورده و تلاش «فرانک» شوهرش برای نجات ازدواجشان و رابطه پیچیده کتی با ریموند فصل دردناکی در زندگی آنها ایجاد میکند…
در فولکلور هندی، هیولایی به نام وندیگو وجود دارد که نیمه انسان و نیمه گوزن است. این هیولا می تواند به اختیار خود تغییر شکل دهد و می تواند بسیار خطرناک باشد...
«اجکوم» (هنکس) سر نگهبان بخش محکومان مرگ یک زندان ایالتی است. یکی از زندانیان، سیاه پوست تنومند و قوی هیکلی به نام «جان کافی» (دانکن) است که به اتهام قتل دو دختر بچه، به اعدام محکوم شده، در حالی که نیروی خارق العاده ی شفابخشی دارد...
تئودور «تدی» هافمن یک وکیل مدافع بسیار معتبر در یک شرکت حقوقی معتبر در لسآنجلس است. او که با موفقیت از ریچارد کراس ثروتمند اما مشکوک در یک محاکمه قتل پر سر و صدا دفاع کرده است، اکنون درگیر دفاع از نیل آودون، بازیگر جوان مشهوری است که از مشکلات شدید مواد مخدر و الکل رنج میبرد - و به قتلی متهم شده است که کراس از آن تبرئه شد.
اتحادیه به دنبال لوئیز و تام است که بلافاصله قبل از جلسه هفتگی در یک میخانه با هم ملاقات می کنند. هر اپیزود چگونگی زندگی آنها را با هم نشان می دهد، چه چیزی آنها را به هم نزدیک کرده است و چه چیزی آنها را از هم جدا کرده است.
داستان سریال دربارهی "کمیل پریکر" روزنامه نگاری جوانی است که به شهر دوران کودکیاش بازمیگردد تا اخبار قتل دو کودک خردسال را پوشش دهد. اما او در حالی که تلاش دارد تا هویت قربانیان را شناسایی کند، با معماهای حل نشده دوران گذشته زندگی خودش نیز رو برو میشود…