بادی مییان و چوتی مییان که شخصیتهای متضادی دارند و از روشهای غیرمتعارفی استفاده میکنند، باید برای رساندن مجرمان به بیطرفی و نجات روز، اختلافات خود را کنار بگذارند و با هم همکاری کنند.
راوی، مرد بیکاری که دائماً درگیر دعوا میشود، به قتل یک گانگستر متهم میشود. حالا که خانوادهاش از او حمایت نمیکنند، مجبور است برای اثبات بیگناهیاش بجنگد.
یک سیاستمدار انتقامجو با استخدام یک افسر پلیس به عنوان محافظ خود، با خانواده یک پلیس صادق مواجه میشود. اما افسر از خدمت به او امتناع می کند و تصمیم می گیرد به جای آن او را افشا کند...
آنمول توسط نامادری و خواهران ناتنیاش به عنوان خدمتکار در خانهاش کار می کند . بعدها یک خواننده عاشق او می شود و تصمیم می گیرد او را از شر خانواده شرورش رها کند...
داستان فیلم درباره ی پسر و دختری میباشد که پسر چیزهایی را میبیند که نباید ببیند و دختر چیزهایی را میبیند که پسر نباید ببیند، حالا سوال اینجاست که ایا این دو واقعا چیزی را میبینند یا نه؟