یک موجود افسانهای خبیث با وارد شدن به زندگی یک زوج به نامهای مارینا و رومان تلاش میکند تا آنها را نابود کند. وی قرنها پیش در یک دریاچه غرق شده بوده است و اکنون مارینا باید تلاش کند تا بر ترسش غلبه کرده و از جنگ با این هیولا جان سالم به در ببرد…
یک ویروس ناشناخته موسکو را به شهر مردگان تبدیل کرده است. برق تولید نمی شود، پول ارزشش را از دست داده است و کسانی که هنوز به ویروس آلوده نشده اند نیز به سختی برای غذا و سوخت مبارزه می کنند. شخصیت اصلی داستان، سرگی، به همراه زنی که عاشقش است و پسر او در خارج از شهر زندگی می کند. این مکان هنوز امن است اما او برای نجات همسر سابق و فرزندش به مسکو می رود؛