نسلون ماندلا (مورگان فریمن) که بعد از آزادی از زندان رئیس جمهور آفریقا شده همه چیز در کشورش را تقسیم بندی شده بین سیاهان و سفید پوستان می بیند. او بهترین راه حل را برای برداشتن این تقسیم بندی ورزش می داند. ماندلا با کمک کاپیتان تیم ملی راگبی کشورش، بنام فرانسیس پینار (مت دمون) سعی میکند تا تیم ملی راگبی را به یک نقطه ی مشترک بین سفیدها و سیاه پوستان تبدیل کند ...
در دوران آپارتاید در آفریقای جنوبی، سیاستهای تبعیضآمیز نژادی به ویژه بر زندگی افراد سیاهپوست تأثیر میگذاشت.این داستان بر اساس داستان واقعی یک دختر سیاهپوست است که در دوره آپارتاید در آفریقای جنوبی به دنیا آمد ، اما والدینش سفیدپوست بودند، که این مسئله باعث ایجاد شک و تعارضهای بزرگی در زندگی او و اطرافیانش شد...
ملودی برای تشییع جنازه دخترش که از او جدا شده بود به خانه فیرلندز باز می گردد. اما شهر تقریباً در زیر بیابان متجاوز ناپدید شده است. او متوجه می شود که یک نوه 10 ساله دارد. ملودی تصمیم می گیرد پسر را ببرد، اما او مقاومت می کند...
یوری اورلف یک اوکراینی ساکن آمریکاست که در آپارتمانی شیک در شهر نیویورک به همراه همسرش زندگی می کند . او که به کار قاچاق بین المللی اسلحه مشغول است به نقاط جنگ خیز جهان سفر می کند تا سلاح های جنگی خود را به صورت غیر قانونی به مشتریانش بفروشد . او دو مشتری بسیار خوب در آفریقا داشته و به تازگی بازار بسیار خوبی برای فروش سلاح به یک ژنرال بازنشسته در اوکراین پیدا کرده است . یوری اکنون سالهاست که به اینکار مشغول است و به تازگی دچار این تردید شده که آیا کار او از نظر انسانی و اخلاقی درست است یا نه ؟ در همین حین یک پلیس بین الملل به اسم والنتین نیز در تعقیب اوست . والنتین معتقد است با دستگیری یوری می تواند جان بسیاری از افراد بی گناه را نجات دهد...
روآندا. «پل روسساباجينا» (چيدل)، مدير هتل «هزار تپه» در کيگالي است. پس از چندي خشونت هاي قومي بالا مي گيرد و افراد قبيله ي هوتو آغاز به کشتار افراد قبيله ي توتسي مي کنند. «پل» نمي تواند درست روي دست بگذارد و با اين که خودش از قبيله ي «هوتو» است، به پناهندگان توتسي در هتل جا مي دهد...
بادبانهای سیاه (به انگلیسی: Black Sails) یک سریال تلویزیونی درام به کارگردانی جاناتان استاینبرگ است که از ۲۵ ژانویه ۲۰۱۴ از شبکه استارز پخش شده است. داستان این سریال پیش در آمدی بر رمان مشهور «جزیرهٔ گنج» اثر رابرت لوئیس استیونسنون می باشد. ماجرا دو سال قبل از داستان رمان آغاز میشود؛ سال ۱۷۱۵ میلادی است و دوران طلایی دزدان دریایی. مستعمرهٔ سابق بریتانیا که اکنون جزیرهای بی قانون است، به دست یکی از بدنامترین ناخدایان دزدان دریایی، ناخدا فلینت، اداره میشود. همزمان با تهدیدهای ناوهای بریتانیای که برای پس گرفتن سرزمینهای خود به آبهای آن مناطق برگشتهاند، چهرهٔ جدیدی از ناخدا فلینت پدیدار میشود. او با النور گاتری، دختر یکی از قدرتمندترین قاچاقچیان متحد میشود تا در کنار یکدیگر غنیمتی بزرگ بدست آورند و با جبران خسارتهای وارده، بقایشان را تضمین کنند...
یک الهه قدرتمند که به عنوان یک زن جوان به دنیا آمده است باید از قدرت الهی خود استفاده کند تا انتقام مرگ خواهرش را بگیرد و از خانواده اش در برابر نابودی محافظت کند.