این داستان درباره جیتا و نصیبن است که در کودکی از هم جدا شدند و حالا در هند و پاکستان به دنبال یکدیگر میگردند تا ببینند آیا سرنوشت آنها را به هم میرساند یا خیر.
پارگات، پسر گوردیت سینگ، در پی انتقام از توندیلات است که پدرش را به قتل رساند و زمین هایشان را به سرقت برد. او با یاری رانی و عمه اش بالویرو، تشکیلات توندیلات را از هم می پاشاند و سرانجام، حیثیت از دست رفته ی خانواده اش را احیا می کند.
داستان حول محور دو شخصیت به نام های گیندا و رانی می چرخد که صاحب مبلغ هنگفتی پول شده اند و به دلیل صداقتی که دارند، در تلاشند تا آن را به صاحب اصلی اش برگردانند.
بولا در جستجوی کار به شهر میرود و در آنجا با اوورا، زنی ثروتمند که شیفته زندگی ساده او شده، آشنا میشود. با این حال، عشق آنها زمانی با چالش مواجه میشود که بولا باید برای نجات روستای خود تلاش کند.
زنی که از تصمیم پسرش برای ازدواج برخلاف میل او ناراحت است، نقشه ای می کشد تا عروسش را بدبخت کند. با این حال، زمانی که عروسش تلافی می کند، نقشه های او نتیجه معکوس می دهد...
این داستان، که بر اساس اتفاقات واقعی زندگی شخصی به نام کمال گروال نوشته شده است، به بررسی موضوع املاک افرادی که در هند زندگی نمیکنند (NRI) و به ویژه مشکلاتی که در رابطه با مستاجران این املاک رخ میدهد، میپردازد.