Nirut Sirichanya

بر اساس ماموریت واقعی ، یک تیم بین‌المللی از غواصان نخبه بسیج می‌شوند تا یک تیم فوتبال کودکان را که در غار گرفتار شده‌اند، با بالا آمدن سیلاب نجات دهند...

  هنگامی که ۳ همکار در حال انجام دادن یک ماموریت کاری هستند ، تصمیم می گیرند به یک خودپرداز مراجعه کرده و مقداری پول بردارند. اما طولی نمی کشد که درمی یابند ، در دام یک مرد ناشناس مرموز افتاده اند و…

این فیلم داستان آخرین جلاد زندان های تایلند می باشد. نام او Chavoret Jaruboon بود و او زندانیان اعدامی را با اسلحه میکشت. او در طول 19 سال خدمت جان 55 نفر را گرفت …..

بلافاصله پس از میهمانی مجردی در لاس وگاس، «فیل» (کوپر)، «استو» (هلمز)، «آلن» (گالیفیاناکیس) و «داگ» (بارتا) برای جشن عروسی استو به تایلند می روند. برنامه استو برای مهمانی قبل از ازدواج درست از آب در نمی آید و ...

در این قسمت لارگو وینچ می خواهد شرکت خود را بفروشد تا با پول آن یک موسسه بشر دوستانه ایجاد کند، اما…

فیلم از ادامه سری قبل یعنی از جایی شروع می شود که «تین» رییس خود را کشت و توسط قبیله دشمن دستگیر شد. حالا او را دست گیر کرده و به مقر فرمانده می برند و در آنجا نیز بعد از شکنجه و مبارزه بسیار سخت او را درحالت مرگ رها می کنند اما با کمک و مداوای دختری قوای خود را بدست آورده و برای انتقام آماده می شود...

داستان فيلم درباره يک بازرس و يک مامور اف.بي.آي است که يک مظنون به ...

در سال ۱۴۳۱، پادشاه «سیا دکو» و همسرش به دنبال خیانت یکی از سردارانش به قتل می رسد. اما یک سرباز وفادار پسر آن‌ها، «تین» را نجات می دهد و او را در جنگل رها می کند.

"نیک" یه مامور ویژه است که در یک گروه خلافکاری آسیایی نفوذ کرده تا بتواند شخصی به اسم "بانکر" را دستگیر کند. بعد از مدت 8 سال نیک موفق میشود مدارک کافی برای دستگیری بانکر را جمع کند ولی همین موقع بهش دستور میرسد که همچنان به ماموریتش ادامه بدهد تا کسی که بانکر برایش کار میکند را گیر بیندازد و از این طریق کل تشکیلات گروه از هم بپاشد. با گذشت زمان نیک متوجه میشود که حالا دیگر به درآوردن پول راحت و داشتن قدرت عادت کرده و برایش سخت است که بخواهد از نقشش بیرون بیاید و دوباره تبدیل به یک پلیس شود و …

"اسکات وایلد"، یک ورزشکار آمریکایی به کامبوج می رود تا دوست دختـرش را از دست روسها و نیروهای ویتنامی نجات دهد...

یک تیم فوتبال پسران تایلند در غاری گرفتار می شوند در حالی که امدادگران در تلاشند تا آنها را نجات دهند.

جین، پس از اهدای جعبه چوبی که توسط مادرش به او سپرده شده بود، کابوس‌های مکرر را از مادر گمشده‌اش می‌بیند که به سمت او می‌آید و جعبه را می‌خواهد. جین آن را به خانه بزرگی که در حومه شهر قرار دارد دنبال می کند. در آنجا او با پیرمردی آشنا می شود که در ابتدا به نظر می رسد خوب است، اما معلوم می شود که یک روانی است و ...