هایدی، یک هنرمند جوان، برای فروش تزئینات دستساز خود به بازار کریسمس هایدلبرگ میرود. در آنجا، او عاشق یک هنرمند محلی میشود که به او کمک میکند تا با میراث خانوادگی خود، که در جنگ از بین رفته بود، دوباره ارتباط برقرار کند...
زنی جوان پیش از مرگ، زندگی خود را در دنیایی شبیه به دنیای واقعی، اما با تفاوتهایی، دوباره تجربه میکند. او از این فرصت استفاده میکند تا با قاتل خود روبرو شود و انتقام خود را بگیرد...
دختری کابوس های وحشتناک میبیند و فکر میکند که چیزی قصد دارد کنترلش را بدست بگیرد و تنها کسی که میتواند کمکش کند بهترین دوستش است که او هم در یک آسایشگاه روانی زندانی است .