یک بازیگر مشهور هالیوود، پس از یک رسوایی بزرگ، برای دوری از حواشی به یک کلبه دورافتاده پناه میبرد. اما این خلوت او طولی نمیکشد؛ زیرا ناگهان متوجه میشود کسی که زمانی به او اعتماد کامل داشته، به او خیانت کرده است. حال او باید برای نجات جان خود با این فرد مبارزه کند.
در سال ۱۹۶۶ میلادی، نورا و هکتور، دو فیزیکدان برجسته، به سال ۲۰۲۵ سفر میکنند. در این سفر زمانی، نورا به سرعت پیشرفت کرده و در دنیای جدید به شکوفایی میرسد، اما هکتور با چالشها و مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند. این وضعیت، نورا را در دوراهی دشواری قرار میدهد: انتخاب میان عشقش به هکتور و پذیرش دنیایی که زنان را توانمند میسازد.
افسانه میگوید که مدتها پیش، طبیعت در اطراف دریاچه در هماهنگی کامل شکوفا بود، تا اینکه شرارت از راه رسید. انسانها که با تمایلات تاریک کور شده بودند، ترس، نفرت و مرگ را به ارمغان آوردند. ماهیگیران آن را 'لا میرینگوآ' (La Miringua) صدا میکنند، همان کسی که به خاطر گناهانت، تو را به داخل دریاچه میکشد.
"شهر رویاها" داستان واقعی پسری مکزیکی را روایت میکند که آرزوی تبدیل شدن به یک ستاره فوتبال را در سر میپروراند. اما این رویاها زمانی نقش بر آب میشوند که او به صورت قاچاق از مرز عبور کرده و در مرکز شهر لس آنجلس به یک کارگاه تولیدی فروخته میشود.
جان کرامر به امید درمان معجزه آسایی برای سرطان خود به مکزیک سفر میکند. او میخواهد با یک عمل پزشکی خطرناک و آزمایشی سرطان خود را درمان کند، ولی تنها متوجه میشود که کل قضیه برای کلاهبرداری از افراد آسیب پذیر است...
زمانی که بهترین دوستش از او می خواهد که اهدا کننده او باشد، یک کمیک معنای جدیدی در زندگی او پیدا می کند و او با دختری آشنا می شود که با کیهان ارتباط برقرار می کند...
ماریگابی روزها دانشجوی پزشکی است – و شبها زندگیها را با خانوادهاش در آمبولانسهای خصوصی مکزیکوسیتی نجات میدهد. از آنجایی که فشار هر دو دنیا تهدید می کند که او را به پایین بکشاند، ماریگابی هر کاری که لازم باشد انجام می دهد تا سرپا بماند.
پس از مسابقه ای که در آن رانندگی همراه با مرگ خواهد بود، دو دوست به نام های کیکه و نوچه به مکزیکوسیتی فرار می کنند تا مخفی شده، زندگی خود را بازسازی و از خطر فرار کنند.