قرن چهل و یکم. «باربارلا» (فاندا) از طرف رئیس کل کره ی زمین (دوفن) مأمور می شود تا به ستاره ی شمالی برود و دانشمندی به نام «دوران دوران» (اوشی) را بیابد، چون سلاح اختراعی او ممکن است به دست جنگ طلبان بیفد و صلح و آرامش دیرینه ی هستی را بر هم زند...
بعد از اعدام همسرش، آنژلیک پناه میبرد به حیاط معجزات و به رئیس آنجا کالمبردن کمک میکند. او دوست قدیمی و عشق اول آنژلیک است. با کمک او، آنژلیک فرزندانش را پیدا میکند. اما در یک جنگ بین دو گروه رقیب، نیکلاس میمیرد و آنژلیک دستگیر میشود...
سوفی، یک مدل جوان پرخاشگر، متوجه می شود که دوست پسرش قصد دارد او را به خاطر یک زن دیگر ترک کند. سوفی تصمیم می گیرد یا او را به دست آورد یا رقیبش را ترور کند. یک دکتر خوش تیپ (که اتفاقاً عاشق سوفی شده است) به او در طرح اول کمک می کند تا مجبور نباشد به دومی متوسل شود.
فرانچسکا، یک دختر مدرسه ای 17 ساله، رویای روشنی دارد که با انریکو، یک معمار مطلقه 37 ساله و دوست خانوادگی عشقبازی کند. او با ملاقات با انریکو در یک روز مدرسه معمولی رویای خود را به واقعیت تبدیل می کند...