لرکه، یک مدیر هتل جاهطلب، برای توسعه هتلی در مزرعه انبه الکس به مالاگا فرستاده میشود. دختر لرکه به او ملحق میشود و انتظار یک تعطیلات نادر را دارد. احساسات غیرمنتظرهای بین لرکه و الکس به وجود میآید و آنها را مجبور به گرفتن تصمیماتی میکند که زندگیشان را تغییر میدهد.
چهار بچه بدون حضور بزرگترها، در یک آپارتمان با قوانین خودشان زندگی میکنند. وقتی بازرس مدرسه شروع به پرسیدن سوال درباره والدین همیشه غایب آنها میکند، بچهها برای جلوگیری از فرستاده شدن به پرورشگاه، نقشهای میکشند...
کارلا در تعطیلات تابستانی کنار دریاچه با یوناس ملاقات کرد. او پس از اینکه نتوانست دست از فکر کردن به یوناس و بوسهشان بردارد، به او تلفن میکند و به بهانه یک تکلیف مدرسه در مورد کودکانی که در یتیمخانه زندگی میکنند، با او صحبت میکند؛ دقیقاً همان جایی که یوناس زندگی میکند.
یک زن، کارلا، از کاترین دعوت می کند تا تعطیلات را با او بگذراند، به این امید که آنها بهترین دوستان شوند. همانطور که معلوم است، هیچ چیز طبق برنامه پیش نمی رود، اگرچه کارلا با مردی به نام جوناس ملاقات می کند و برای اولین بار عاشق می شود...
کارلا ده ساله یک معمای کامل برای حل دارد و باید سریع آن را حل کند: او شدیداً می خواهد که تمام خانواده اش دور هم جمع شوند تا کریسمس را جشن بگیرند - اما این کار آسانی نیست، به خصوص وقتی والدین شما طلاق گرفته اند...
قاتلی سریالی در شهر میلان پرسه میزند و با استفاده از قیچی، مدلینگ های لباس را به قتل میرساند تا اینکه یک تیرانداز ماهر از آمریکا برای محافظت از خواهرش به میلان سفر میکند...