داستان درباره زنی مسن است که در شرایطی که مرگهای متعددی در اطرافش رخ میدهد، به یادآوری عشق قدیمی خود میپردازد. همزمان، یک بازرس در حال دنبال کردن سرنخی است که به راز مخفی این زن و معشوقش منتهی میشود.
یک خانواده سعی میکنند با بازگشت به مزرعه دوران کودکی پدر، از شیوع زامبیها فرار کنند و با محکم کردن آن، از ورود "مردهها" جلوگیری کنند. افسوس که وحشت و آسیبهای روانی در خانه اجدادی به اندازه بیرون از دروازهها وجود دارد.