یک زن فیلیپینی غیرقانونی، با تلاش فراوان، شغلی به عنوان پرستار یک پیرمرد در حال مرگ پیدا می کند. این شغل، فرصتی برای اوست تا زندگی بهتری را برای خود و دخترش فراهم کند. اما زمانی که او راز تاریک پیرمرد را کشف می کند، همه چیز به خطر می افتد. او باید بین دوراهی انتخاب کند: ادامه دادن به کار و حفظ شغلش، یا افشای راز و در معرض خطر قرار گرفتن خود و دخترش.
در حالی که زندگی مشترک دو استاد دانشگاه در آستانه از هم پاشیدن است، زن درگیر یک رسوایی با یک دانشجوی جوان میشود. از سوی دیگر، مرد عاشق موضوع تحقیق خود میشود—یعنی یک موجود ماوراءطبیعه (ایزد/خداگونه) که در قالب شبح یک معشوق قدیمی بر او ظاهر میشود.