آپاناتچی، دختر شهرکنشین، معدن طلای مخفی پدرش را دریافت میکند، اما جستجوگران حریص همسایه برای به دست آوردن طلا به قتل و آدمربایی متوسل میشوند و دختر و برادرش را مجبور میکنند تا از وینیتو حمایت کنند...
رئیس آپاچی وینتو و پیشاهنگ اولد سورهند برای کمک به قطار مهاجرانی که توسط دسیسههای یک کلاهبردار بیوجدان به نام شاهزاده نفتی تهدید میشوند، همکاری میکنند...