سه دوست که توسط ایو (به دلیل مظنون بودن به دست داشتن در ناپدید شدن خواهرش) در جنگل به زمین بسته شدهاند، با تهدید مرگ مواجه هستند. ایو زیر آنها بامبوی سریعالرشد کاشته و به آنان فرصت داده است که تا پایان روز، یا اعتراف کنند و یا با فرورفتن بامبو در بدنشان کشته شوند.
پسربچهای که مادرش او را رها کرده است، با یک تبهکار فراری مواجه میشود که تصمیم میگیرد او را با خود همراه کند. مرد و کودک خیلی زود به یکدیگر علاقهمند میشوند و مانند پدری و پسری، رابطهای ناگسستنی پیدا میکنند.
میلان و یوناس زمانی بهترین دوستان دنیا بودند. تا روزی که مجبور شدند سرکی، یک جنایتکار روانی را به پلیس مکزیک محکوم کنند. شش سال بعد جوناس با میلان ویران شده ملاقات می کند: سرکی به تازگی آزاد شده است و به پاریس بازگشته است تا انتقام بگیرد...
ادموند ویدال، لقب مامون، کودکی سختی در یک اردوگاه کولیها داشته است. دوستی عمیق او با سرژ سوتل و تجربه مشترک زندان، آنها را به سمت تشکیل یک باند قدرتمند به نام باند لیونی سوق داد.