در ابتدا انسان ها و هیولاها بطور مسالمت آمیزی کنار هم زندگی می کردند و دیو ها در زندانی تاریک زندانی شده بودند . سالیان سال " خدای جنگ " بر فلوت خود می نواخت و از خروج دیوها جلوگیری می کرد. درب های زندان باید در سه هزارمین روز باز می شدند ولی اشتباه سه الهه همه چیز را بهم ریخت و شیطان درون دیوان بیدار شد و آنان فلوت را بدست آوردند. الهه ها محکوم به جبران اشتباه خویش بودند. تنها جادوگری جوان می توانست کمکشان باشد. " ووچی " جادوگری لات و حقه باز .....
تقدیر یونگ جون و مین هو باعث میشود که آنها یک سری اتفاقات مرتبط با یک تجارت بزرگ مواد مخدر را دنبال کنند که این اتفاقات به پدر و پسر فرصتی میدهد تا بعد از مدتها صمیمیتشان را دوباره به دست آورند.
اون-جین، سرکردهی سابق گروه قیچی، که حافظهاش را از دست داده است، همچنان از جه-چول که صاحب یک رستوران است و او را به عنوان خدمتکار در خانهاش نگه داشته است، در برابر یک گانگستر حسود که میخواهد کسب و کارش را تصاحب کند، دفاع میکند.
هشت سال پس از جنگ خونین هوانگ سانبیول که منتهی به نابودی کشور باکجه شد. کشور تازه تاسیس اما قدرتمند شیلا در صدد دوستی با تانگ است تا بتواند گوگوریو کشور قدرتمند چند صد ساله را برای همیشه نابود کند اما کیم مشاور ارشد و وزیر دانای شیلا خوب می داند که تانگ بخاطر اخلاق بد و حرص زیاد امکان دارد بعد از نابودی گوگوریو به شیلا نیز حمله کند به همین خاطر سعی می کند با تغییر هویت خود و متحد شدن با بخشی از نیروهای گوگوریو ضربه ای به تانگ بزند تا شیلا از جانب تانگ تهدید نشود اما …
جی آی و بونگسون دو دختر دبیرستانی بودند که با هم کنار نمیآمدند. جیآی خیلی محبوب بود و بونگسون خیلی زورگیر. سالها بعد، زندگی آنها برعکس میشود و شوهر بونگسون خیلی پولدار و معروف میشود و شوهر جیآی یک کارمند ساده. دالسو با زن رئیسش رابطه دارد و جیآی نمیداند چکار کند.
هان سونگ جو (Ji Hyun woo) یک جراح مغز و اعصابه که تمایل زیادی به رقابت و پیروزی داره. جو این اه (Lee Si young) یک متخصص غدده که علاقه زیادی به هورمون ها داره و معتقده که زندگی بوسیله آنها کنترل میشه. این دو بعد از کار کردن با یکدیگر عاشق هم میشن و …