مکس، در جستجوی رهایی از عذاب وجدان مرگ معشوقه دبیرستانش، به خانه باز میگردد. او در این سفر خاطرات عشق خود را مرور میکند و راز سرنوشت آن زن جوان آشکار میشود.
روزی از روزها «نیم» و پدرش که در جزیره زندگی می کنند، یک پیغام از طرف کسی که قصد خریدن جزیره آن ها را دارد تا بتواند در آنجا مکانی تفریحی بسازد، دریافت می کنند که...
در سالهای ۱۹۷۴ و ۱۹۸۲، بیلی به همراه خانواده و همسایگانش با اتفاقات و حوادث متعددی روبهرو میشوند. این ماجراها نشاندهنده شیطنتها و دردسرهایی است که معمولاً از پسرها انتظار میرود.