یک مبلغ مذهبی ۲۶ ساله به جزیره دورافتاده سنتینل شمالی سفر میکند، مصمم است تا یک قبیله منزوی را به دین خود دعوت کند، در حالی که مقامات تلاش میکنند قبل از وقوع آسیب احتمالی مداخله کنند.
مِل، پس از انتقال از کانون اصلاح و تربیت به زندان بزرگسالان، تحت حمایت و راهنمایی دو نفر قرار میگیرد: شپرد، که منفورترین بزهکار استرالیا محسوب میشود، و وارن، زندانی که قرار است به زودی با عفو مشروط آزاد شود. اما، این رابطه سهگانه شبیه به پیوند پدر و فرزندی که میان این سه نفر شکل میگیرد، در نهایت به فروپاشی و نابودی آنها میانجامد.
تعدادی از افراد که به دنبال تغییر و تحول در زندگی خود هستند، از جامعه روی برمیگردانند و با چشمپوشی از داشتههایشان، به جزایر گالاپاگوس سفر میکنند تا آیندهای جدید را در آنجا بسازند.
در پی یک ملاقات تصادفی، کتی، زنی جسور و بیباک، مجذوب بنی، عضو یک گروه موتورسواری در منطقه میدوست به نام وندالها میشود. با تبدیل شدن این گروه به دنیای خطرناکی از خشونت و قانونشکنی، بنی ناگزیر به انتخابی دشوار بین عشق کتی و وفاداری به گروهش میشود.
هاننا و لیو ، دو کولهپشتگرد آمریکایی، برای کسب درآمد بیشتر، در یک میخانه دورافتاده در استرالیا مشغول به کار می شوند. آنها با گروهی از افراد محلی پرخاشگر مواجه می شوند و اوضاع به سرعت از کنترل خارج می شود ...
روزی از روزها «نیم» و پدرش که در جزیره زندگی می کنند، یک پیغام از طرف کسی که قصد خریدن جزیره آن ها را دارد تا بتواند در آنجا مکانی تفریحی بسازد، دریافت می کنند که...
دیوید مکمیلان، یک استرالیایی، از زندان سختگیرانه کلوگپرم در بانکوک گریخت و به این ترتیب نام خود را به عنوان تنها فراری از این زندان در تاریخ ثبت کرد.
سریال داستان جوانانی است که همگی به مکانی منتقل می شوند که کپی شهر محل زندگی شان نیو انگلند است ولی اثری از پدر و مادرشان نیست و آن ها باید برای زنده ماندن تلاش کنند…