یک آتشنشان پس از اینکه پیشنهاد ازدواجش دود میشود و به هوا میرود، دچار ترس از ارتفاع میشود و رویاهای عجیبی میبیند. آیا معلمی که بعداً ملاقات میکند، سرگیجهاش را درمان میکند و قلب شکستهاش را التیام میبخشد؟
خانواده گیوری مورر در آستانه رفتن به تعطیلات هستند، اما به جای چهار گذرنامه، فقط سه گذرنامه به دستشان میرسد. آنها به جای اینکه با یک ماشین آلمانی و مدارک همراهش به غرب بروند، گردشگرانی خواهند بود که از غرب میآیند.
لاسی به همراه پدر گمشده اش در یک پمپ بنزین فرسوده زندگی می کند. یک ون با چهار فاحشه و نگهبانان آنها از راه می رسند و متوجه می شویم که پدر لاسی چیزی برای پنهان کردن دارد...