در اسلو، مردگان به طور ناگهانی زنده میشوند و سه خانواده را با چالشی بزرگ روبرو میکنند. هویت و هدف این بازگشتهها ناشناخته است و سوالات بسیاری در ذهنها باقی میماند.
در شب کریسمس، شاهزاده کوچولویی در جستجوی ستاره کریسمس ناپدید میشود. پادشاه خشمگین ستاره را نفرین میکند و آن را پنهان میکند. سالها بعد، دختر جوانی به نام سونیا وارد داستان میشود و شاید او بتواند طلسم نفرینشده را بشکند.
پتر پس از رها کردن تحصیلاتش و به هم زدن نامزدیاش، به زادگاه و نزد مادرش بازمیگردد. مادر با شور و اشتیاق فراوان او را میپذیرد، زیرا او را تمام و کمال و به هر شکلی فقط برای خودش میخواهد.